این عادات روزانه ی شما هستند که شخصیت شما را تعریف می کنند؛ شما عملاً به واسطه ی کارهایی که انجام می دهید شناخته می شوید. هیچ موفقیتی همیشگی نیست و هیچ شکستی هم آنقدر ویرانگر نیست که نتوانید دوباره روی پای خود بایستید. اگر در گذشته شکست را تجربه کرده اید، اما هیچ گاه دست از تلاش نکشیده اید، از آنچه تصور می کنید قوی تر هستید. اگر به تازگی شکست خورده اید و به فکر جا زدن هستید، این کار را نکنید. همان چیزی که مانع شما شده است، در واقع مسیر آینده ی شماست. به یاد داشته باشید که همیشه راه برون رفتی هست، ممکن است هنوز آن را نیافته باشید؛ به تلاش خود ادامه دهید. سعی کنید ببینید چرا و چگونه مجبور به توقف شده اید و خودتان را هر طور شده از این سکون موقتی خارج کنید.
متأسفانه اغلب انسان ها موفق نمی شوند کاری برای شکست هایشان انجام دهند. آنها در نهایت دست از تلاش می کشند، رؤیا هایشان را رها می کنند و دیگر روی پروژه هایی که برایشان اهمیت داشت کار نمی کنند و در نارضایتی ناشی از آن غرق می شوند. همه از شکست می ترسند، اما تجربه ی آن اجتناب ناپذیر است. این واکنش انسان ها به شکست است که اهمیت دارد نه خود آن. چند نمونه از عادت های متعددی که می توانند شکست شما در زندگی را تضمین کنند، به همراه راه چاره ی آنها در ادامه خواهید خواند.
هر کسی اگر برنامه ای برای زندگی خود داشته باشد احتمال موفقیتش بیشتر خواهد بود. لازم نیست برنامه ی شما بی نقص باشد. در دنیای واقعی به جای کمال گرا ها، از کسانی قدردانی می شود که کاری انجام می دهند. شما همیشه باید به دستاوردهایی که مد نظرتان است خوب فکر کنید و برای حرکت های بعدی خود در هر زمانی برنامه داشته باشید. برنامه های شما باید مشخص، قابل اندازه گیری و وابسته به زمان باشند. یک تصویر بزرگ و کامل نیز شما را برای اجرای آن آماده می کند. از برنامه های مبهم اجتناب کنید. اگر برنامه تان قابل اندازه گیری نباشد، شما را در معرض خطر تعلل قرار خواهد داد. برای دست یافتن به نتایجی بهتر در زمان کمتر، با زمانبندی کار کنید.
وین گرتزکی به بهترین نحو ممکن این موضوع را بیان کرده است: «شما صد درصدِ فرصت هایی که با بی تفاوتی از کنارشان عبور می کنید را از دست می دهید». تنها در صورتی می توانید پیشرفت کنید که قدمی بردارید. غلبه بر ترس از شکست، اولین قدم به سمت پیروزی است. روبرو شدن با ترس هایتان را از همین امروز شروع کنید. اگر کاری هست که باید انجام دهید، اولین قدم را بردارید؛ حتی اگر به ظاهر بسیار ساده و اولیه به نظر برسد. اگر رؤیایی داشته اید که از دنبال کردنش می ترسیدید، هنوز فرصت هست؛ هیچ وقت فرصت امتحان کردن را از دست ندهید.
به قول تونی رابینز: «مهم نیست چقدر اشتباه کنید، یا سرعت پیشرفتتان چقدر کند باشد، با این همه باز هم از همه ی کسانی که هیچ تلاشی نمی کنند جلوتر هستید».
شما چقدر در دنبال کردن رؤیاها و اهداف خود در زندگی ثابت قدم هستید و پشتکار دارید؟ یکی از مهم ترین راز های موفقیت این است که یاد بگیرید بر تردید های خود غلبه کنید. اغلب ما خیلی زود از رؤیا هایمان دست می کشیم. هر انسان موفقی که می شناسید، داستانی از پشتکار و استقامت برای تعریف کردن دارد. تا وقتی بعد از هر شکست بتوان کنشگرانه به تلاش ادامه داد نمی توان نام اتفاقی که افتاده را شکست گذاشت.
اگر به کاری که انجام می دهید باور نداشته باشید، بالاخره در برهه ای آن را رها خواهید کرد. اگر هیچ دلیل متقاعد کننده ای برای باور داشتن به رؤیاها و اهداف خود نداشته باشید، تمام تلاشی که در این زمینه انجام می دهید از بین خواهد رفت. باور های ناخودآگاه ذهن شما نقش مهمی در تلاشی که برای رسیدن به اهداف خود می کنید بازی می کنند. اگر نتیجه ی موفقیت آمیزی برای تلاش های خود متصور نباشید، خودتان را به ادامه ی این مسیر متقاعد نخواهید کرد. پیشرفت شما به عزم تان مبنی بر غلبه بر شکست ها و موفق بیرون آمدن از آنها بستگی خواهد داشت.
همیشه برای انجام ندادن هر کاری دلیلی وجود خواهد داشت. همه ی ما مدام در حال بهانه تراشی برای انجام ندادن کارهای مختلف هستیم؛ به دلایل مختلف فلان کار را نمی توانیم انجام دهیم، فلان کار را نباید انجام داد، فلان کار را انجام نداده ایم و فلان کار را نیز انجام نخواهیم داد. معنای این بهانه تراشی ها به زبان ساده این است که کنترل اوضاع در دست شما نیست. اما در واقع تنها کسی در جهان که کنترل کامل اقدامات و تصمیم های شما را در اختیار دارد، خود شما هستید؛ بهانه تراشی و توجیه این تعلل ها، توان فردی شما را تحلیل می برد.
علت این بهانه تراشی، ترس از ناشناخته هاست. بقیه نیز از تغییر، طرد شدن و خجالت ناشی از آن می ترسند. ترس، شما را در محدوده ی آسایشتان محبوس می کند؛ جایی که هیچ اتفاق خارق العاده ای در آن نخواهد افتاد. اگر یاد بگیرید چگونه تمام نشانه های ترس را از زندگی تان حذف کنید، می توانید بهانه تراشی را متوقف کنید. دفعه ی بعدی که مانعی شما را متوقف کرد، بهانه تراشی نکنید. به چشم چالش به آن بنگرید، از آن درس بگیرید و به راه خود ادامه دهید. بهانه تراشی تمرکز شما را بر هم می زند، اعتماد به نفس شما را کاهش می دهد و باعث می شود به خودتان باور نداشته باشید. هیچ کس چنین چیزی نمی خواهد، به ویژه وقتی هنوز قابلیت های زیادی برای ارائه به دنیای اطراف خود داشته باشید.
فکر می کنی سخنور خوبی هستی؟ مشخصات یک سخنران خوب چیست؟
استعداد و توانایی سخنوری در هر موقعیتی از جمله کار وتجارت روابط عمومی و حتی روابط عاشقانه می تواند به کار بیاید. در سفرهای مختلفی که داشته ام با افراد زیادی آشنا شده و در گروه های بسیاری حضور پیدا کردهام. در این ملاقات ها به این نتیجه رسیدم که کیفیت تعامل بین افراد به دو عامل عمده بستگی دارد ۱- تناسب بین ارزش های دو طرف ۲- میزان سخنوری شخص مقابل.
وقتی با افراد خوش صحبت مواجه می شدم ساعت ها راجع به مسائل مختلف حرف می زدیم. از معاشرت با اینگونه افراد بسیار لذت می برم چون خودآگاه، حساس و اجتماعی هستند. در حین گفتگو انرژی مثبت زیادی ساطع می شود. از طرفی با افرادی نیز صحبت کرده ام که مانند اتومبیلی خراب در حال حرف زدن دائماً ریپ می زنند. مکث های طولانی! صدای مونوتن! و در نهایت با اولین بهانه ی ممکن فرار را بر قرار ترجیح داده ام! شخصی را به یاد می آورم که با اینکه آدم باهوشی بود اما هیچ حس دوطرفه ای بینمان ایجاد نشد. او دائماً سؤالات شخصی می پرسید و سعی می کرد در زندگی شخصی ام سرک بکشد. و متأسفانه این در حالی بود که از جواب دادن به پرسش های من طفره می رفت. مورد دیگر شخصی بود با روحیه ای مهاجم! تمام نظرات من را تبدیل به بحث و مجادله می کرد و در این بین عقاید من را بی اهمیت و بی ارزش جلوه می داد و سپس سعی می کرد با بافتن آسمان و ریسمان من را توجیه کند که چرا و چطور حرف های من غلط و حرف های او درست است! که البته در هر دو مورد ملاقات اول بدل به آخر شد.
با توجه به این که داشتن قدرت سخنوری در جهان امروز یک الزام محسوب می شود باید بدانیم که با حیله و نیرنگ نمی توان کسی را به ادامه ی مکالمه وادار کرد. در ادامه به ۱۰ قانون مهم و ضروری در مکالمه اشاره می کنیم.
۱- به شخص مقابل علاقه داشته باش!
او کیست؟ در مغزش چه می گذرد؟ از چه چیزهایی خوشش می آید؟ انگیزه ی حرکت در او چیست؟ این پرسش هایی است که در اولین مواجهه با شخص باید دریابی. گاهی با افرادی روبرو می شوم که به طور طبیعی و به آرامی در ابتدای صحبت همه چیز را درباره ی خودشان بیان می کنند. رخداد چنین روند طبیعی ای می تواند به یک روند موفق در مکالمه منجر شود. حتی اگر موارد ۲ تا ۱۰ را کاملاً اجرا کنیم باز هم با یک مکالمه ی بی روح روبرو می شویم زیرا نیروی محرکه ی قوی در پس این بده بستان رنگ باخته است. پس به خاطر داشته باش برای تبدیل شدن به یک سخنران خوب باید به طرف صحبتت علاقه مند باشی و از صمیم قلب بخواهی با او باشی و از مصاحبتش لذت ببری. اگر از او خوشت نمی آید چرا وقتت را صرفش می کنی! بدان زندگی کوتاهتر از آن است که صرف کارهای کنی که دوست نداری!
۲- بر مثبت ها تمرکز کن.
به دنبال موضوعات مثبت باش. نه غصه های گذشته بلکه اهداف آینده! به جای اینکه درباره ی چایی که صبح روی لباست ریخته حرف بزنی درباره ی فیلمی که بعدازظهر می خواهی ببینی حرف بزن. البته گهگاهی صحبت درباره ی امور منفی نیز خالی از فایده نیست. زمانی که شخص مقابل هم از آن بهره ای ببرد و در واقع برای نیل به مقصودی باشد(به عنوان مثال در جهت شناخت بهتر او یا برای همراهی با او). سعی کن در حین صحبت گرایش ذهنی ات همواره رو به جلو باشد. کمتر گله کن! بیشتر در پی راه حل ها باش! کمتر قضاوت کن و بیشتر همراه و همدل باش. این کارها باعث می شود در نگاه مردم شخصی دلخواه و دوست داشتنی باشی.
۳-صحبت کن نه بحث و نه مجادله!
در شروع این مقاله در مورد مکالمه ام با شخصی صحبت کردم که روحیه ای بسیار مهاجم داشت. به جای آن که از این گفت و شنود لذت ببرد فقط سعی می کرد در برابر هر یک از جملات من موضع بگیرد و طولی نکشید که به مکالمه ای پوچ تبدیل شد. مکالمه باید سکویی برای پرواز باشد و نه میدانی برای جنگ! همیشه برای صحبت و بحث و تبادل نظر آماده باش اما به عنوان فعالیتی هدفدار و دوستانه! نیازی نیست در هر مباحثه و صحبتی به نتیجه یا نقطه ی توافقی برسیم.
۴- حرمت ها را حفظ کنید! عقایدتان را تحمیل نکنید! انتقاد نکنید! قضاوت نکنید!
به نقطه نظرات دیگران احترام بگذار. اظهار نظر خوب است اما حق نداری نظراتت را تحمیل کنی. به حریم افراد تجاوز نکن مگر اینکه مشترکاتی در آن داشته باشید. برای انتخاب های دیگران ارزش قائل باش! نه قضاوت کن و نه انتقاد! در غیر این صورت خودت و عقایدت را به دیگران تحمیل کرده ای! به خاطر داشته باش هرکسی حق دارد خودش باشد! همان طور که خود تو این حق را برای خودت قائل هستی!
۵- بگذار طرف مقابلت بدرخشد و لذت ببرد!
همیشه به دنبال صحبت درباره ی مسائلی باش که او هم در آنها حرفی برای گفتن داشته باشد. برای حرف هایش اعتبار قائل باش! از استعدادهایش در هر زمینه ای تعریف و تمجید کن. از اعتراض و مخالفت تا حد امکان پرهیز کن. اجازه بده بدرخشد و در پرتو این درخشش شاد باشد. برخی از افراد به آن چه که دارند آگاه نیستند. توانایی های منحصر به فردشان را نمی شناسند. راهنمای آن ها باش تا خودشان را بهتر بشناسند و به خود و اطرافیان عشق بورزند.
۶- در حالی که مشترکات را کشف می کنی و می پرورانی سعی کن با تفاوتها کنار بیایی!
هر کسی با دیگری تفاوت هایی دارد و در عین حال اشتراکات زیادی نیز بین آن ها یافت می شود. تفاوت ها را از صمیم قلب بپذیر زیرا همان ها هستند که تو را به یک موجود یگانه و منحصر به فرد تبدیل می کنند و نیز بپذیر که باید با دیگران اختلاف عقیده و نظر داشته باشی اما وقتی با کسی هم صحبت می شوی به دنبال اشتراکات باش. به محض آن که وجه اشتراکی پیدا کردی از آن به سادگی نگذر سعی کن آن را بشکافی و از دلش دنیایی از تفاهم و همراهی بیرون بکشی. او را بهتر و بیشتر بشناسی و از هر نقطه ی اشتراکی سکویی برای رسیدن به اشتراک بعدی بسازی!
۷- با خودت روراست باش!
همه ی دارایی تو در هویتت خلاصه می شود! او را در آغوش بگیر و بگذار بدرخشد. پنهانش نکن. تقلید و تکرار کورکورانه حرف های دیگران در یک گفتگو بسیار خسته کننده است. در واقع چیز جدیدی برای بحث و گفتگو باقی نمانده. همه چیز قبلاً – چه بسا بهتر- گفته شده است. آماده باش تا بتوانی درباره ی نظرات و عقاید واقعیات اظهار نظر کنی(البته نه با روحیه و لحنی تهاجمی). به بیان باورهایت افتخار کن و بگذار مردم خود خودت را بشناسند. نقاب را بردار.
۸- ۵۰-۵۰ مساوی!
همیشه معتقدم یک مکالمه ی خوب زمانی شکل می گیرد که هر دو طرف به یک میزان در آن مشارکت داشته باشند. گاهی بسته به شرایط این نسبت به ۶۰- ۴۰ یا ۴۰-۶۰ تغییر می کند. اما بهترین حالت همان نسبت مساوی است و این یعنی باید بعد از اینکه کمی حرفی زدی با طرح یک سؤال نوبت را به دیگری واگذار کنی. همچنین این اصل نشان می دهد هر دو طرف باید به یک میزان درباره ی خودشان صحبت کنند. اگر شخص مقابل درباره ی تو و زندگیت کنجکاوی نمی کند به این معنی نیست که نباید بگویی. گاهی بعضی از مردم نمی پرسند چون شخصیت و طبیعتشان به این صورت است.
۹- در یک کلام: سؤالات به درد بخور بپرس!
پاسخ مناسب از پرسش صحیح و به جا به دست می آید! سؤال هایی که مطرح می کنی به مکالمه جهت می دهد. سؤالاتی مانند: – چه چیزی در زندگی به تو انگیزه ی حرکت و تلاش می دهد! – چه اهدافی را دنبال می کنی!؟ – چه چیز موجب شد دگرش یابی و در خودت دگرگونی ایجاد کنی؟! و نه سؤالاتی مثل: دیروز چه کار کردی؟! بعداً می خواهی چه کار کنی؟! البته بعضی افراد برای پاسخگویی به چنین پرسش هایی به صورت ناگهانی آمادگی ندارند و این کاملاً عادی است. در اینگونه موارد باید با سؤالات ساده و سطحی تر شروع کنی و کم کم هنگامی که شخص آمادگی پیدا کرد و به اصطلاح یخاش آب شد به سؤالات اصلی و عمیق برسی. سؤالاتی که از خلال آن ها می توان به درونیات شخص پی برد!
۱۰- بده و بستان!
گاهی افراد در مکالماتشان چرند و پرند سر هم می کنند. به عنوان مثال انتقاد می کنند، بیان جملات نه چندان خوشایند! تعریف کردن جوک های بی معنی! شخصیتشان را از روی این صحبت ها قضاوت نکن. این ها را لغزش های فرویدی [فروید، روانشناس مشهور اتریشی ] بدان و بگذر!یا حداقل دودل باش! (مگراینکه خلافش ثابت شود). هر کدام از ما گاهی حرف هایی زده ایم که تا به امروز در حیرتیم چرا!!!!!!! امروز به خودمان می خندیم و سعی می کنیم تکرار نشود!
ترجمه اختصاصی دگرش
در پایان این مقاله هدیه ای در دست خواهید داشت: زمان زیادی برای انجام کارهایی که میخواهی.
فوقالعاده است؟ بسیار ساده! فقط با ترک ۴ عادت مخرب در مدیریت زمان!
۱- ایمیلهای اتفاقی را چک نکنید
سر زدنهای اتفاقی به جعبهٔ دریافت ایمیلتان در حین کار موجب اتلاف وقت برای تمرکز دوباره بر کار خواهد شد. این زمانهای صرف شده در طول یک هفته میتواند مساوی با زمان لازم برای انجام کامل یک کار باشد.
به جز اوقاتی که منتظر ایمیلهای مربوط به کارتان هستید وارد جعبهٔ دریافت نشوید. برای این کار سه بار در روز مشخص کنید: قبل از ظهر، بعد از ناهار عصر.
همین کار را در مورد پیامهای صوتی، متنی و … انجام دهید. با پایبندی به برنامه این حواس پرتیهای مضر را کم کنید.
۲- پرواز بس است!
زمانی را به یاد میآورم که پشت فرمان ماشین گم میشدم و بدون هیچ هدفی ساعتها از این سو به آن سو میراندم. انگار که در آسمان پرواز میکنم و جهت مهم نیست فقط میروم و میروم!
بیشتر مردم روزهایشان را همین طور آغاز میکنند بدون نقشهٔ راه و البته همین طور بدون هدف و انگیزه آن را به پایان میرسانند، انگار تنها کار ممکن آن است که اتلاف وقت کنند. متأسفانه این افراد بی برنامه معتقدند وقتشان را هدر نمیدهند، بسیاری از آنها را دور و برمان میبینیم رییس، کارگرها و مشتریانمان.
در واقع با ۵ دقیقه صرف وقت میتوانیم لیست کوتاهی از کارها و فعالیتها تهیه کنیم و با یک برنامهٔ روزانه و تعیین اولویت برای کارها موفقیتهای بیشتری کسب کنیم.
۳- به دنبال حواس پرتی نباش
بعضی افراد بیشتر پذیرای حواس پرتیها هستند. تا به حال شده وقتی که خواستهاید کاری را شروع کنید با رد شدن همکارتان حواستان پرت شود؟
گاهی خودمان مانند یک آهنربا این عوامل را جذب میکنیم!
خبر خوش آن که شما تنها نیستید. این یک روش معمول برای تنبلی است. به اولویتهایتان نمیرسید و زمان را از دست میدهید. در را ببند! در اتاق و در ذهنت را!
ایجاد و تثبیت چنین نظم کاریای توسط خود شخص به راحتی و خود به خود به دست نمیآید. وقتی کاری را در اولویت قرار میدهید باید خودت را از حواس پرتیها به دور نگه داری و تنها بر آن تمرکز کنی.
۴- تنبلی را کنار بگذار
تنبلی یعنی بازیهای کامپیوتری، گشت زدن در شبکه های اجتماعی و خیره شدن به پنجره … یک نوع دیگر از تنبلی غفلت از کارهای مهم و رسیدگی به فعالیتهای متفرقه است که من آن را مرگ خاموش مینامم چون خود شخص متوجه آن نمیشود. هر لحظه از وقتتان که صرف کارهای پیش پا افتاده شود به معنای یک گام به عقب خواهد بود به خصوص اگر کارها و اهداف مهمی در دست انجام داشته باشید.
برنامه ریزی برای ساعات کاری میتواند به انجام کار کمک کند زیرا موجب میشود در ذهن دستورالعملهای جذابی برای شروع و پایان فعالیتها شکل بگیرد.