When Roy abandoned his family, the police went looking for him |
به ریش ما بندن یا رها کردن |
رها کردن-ترک کردن |
abandon |
1 |
The butcher’s keen knife cut through the meat |
از روی کین تیز شدن |
تیز- مشتاق |
Keen |
2 |
Although my neighbor just bought a new car. I am not jealous of him. |
از روی حسادت جلزوپلز میکنه |
حسود - غیرتی |
Jeaious |
3 |
By the use of tact, janet was able to calm her jealous husband. |
تاک = تاکتیک |
توانایی در گفتن حرف- تدبیر |
Tact |
4 |
The president will take the oath of office tomorrow. |
اول ورزشهای رزمی سوگند یاد میکنند |
سوگند خوردن- نفرین و دشنام |
Oath |
5 |
I put my coat on that vacant seat |
سیگار وکنت خالی بود |
خالی- پرنشده |
Vacont |
6 |
Abe Lincoln was able to overcome one hardship after another. |
----------------------- |
سختی ودشواری |
Hardship |
7 |
The pilot swore a gallant oath to save his buddy. |
----------------------- |
شجاع- دلیر |
gaiiant |
8 |
The data about the bank robbery was given to the F.B.I |
----------------------- |
شواهد- اطلاعات |
Data |
9 |
Coming from Alaska, claude was unaccustomed to Florida’s a heat. |
آن عکاس به مد عادت نداشت |
عادت نداشتن به چیزی |
Unaccustomed |
10 |
My brother took an oath to remain a bachelor. |
بچه لر مرد مجرد ولیسانسه بود |
مرد مجرد- لیسانس |
Bachelor |
11 |
I am trying to qualify for the job that is now vacant. |
----------------------- |
واجد شرایط بودن –کیفیت داشتن |
qualify |
12 |
درس دوم
برای مراسم خاکسپاری, جنازه در تابوت خالی قرار داده شد |
The corpse was laid to rest in the vacant coffin |
جسد کورپس-جسد کوربسه |
جسد- جنازه –یک بدن مرده |
corpse |
1 |
Tris عشق خود به Gloria را نتوانست پنهان کند |
Tris could not conceal his love for Gloria |
----------------- |
پنهان کردن – مخفی کردن |
Conceal |
2 |
به این آب وهوای گرفته و ملال آور عادت ندارم |
I am unaccustomed to this dismal climate |
-------------------- |
تیره وتار – اندوهگین غمگین |
Dismal |
3 |
درجه حرارت داخل فریز قصاب بسیار سرد بود. |
Inside the butcher s freezer the temperature was frigid |
------------------- |
(هوا)خیلی سرد – (رفتار برخورد و غیره)سرد- خشک |
Frigid |
4 |
اسکیموها در قسمت بسیار سرد آلاسکا زندگی می کنند. |
Eskimos inhabit the frigid pret of AIaska |
اینها بیت ما ساکن شدن(به زبان عربی) |
اقامت داشتن در – ساکن بودن – زندگی کردن |
Inhabit |
5 |
در آن اتاق بسیار سرد , انگشتانم سریع بی حس شدند. |
My fingers quickly became numb in the frigid room |
تا اسمش را بردن بی حس شد |
بی حس |
Numb |
6 |
مخاطرات بسیار برای از کوه بالا رفتن وجود دارد. |
There is great Peril in trying to climb the mountain |
پریز برای بچه خطر داره |
خطر/پرمخاطره |
Peril |
7 |
Richard دوست دارد جلوی تلویزیون دراز بکشد. |
Richard likes to recline in front of the television set |
باید همتون توی یک لاین دراز بکشین |
درا کشیدن- خوابیدن- لم دادن |
Recline |
8 |
با فریادی گوش خراش , Ronald از اتاق پا به فرار گذاشت. |
with a loud shriek,Ronald fled from the room |
با دیدن شریکش جیغ می زند |
جیغ زدن – فریاد کشیدن |
Shriek |
9 |
سایه مخوف پائین پله ها مرا ترساند. |
I was frightened by the sinister shadow at the borrom of the stairs |
----------------- |
شیطانی – خبیث –پلید و وحشتناک |
Sinister |
10 |
پینهادتان دربارهی کار , مرا به شدت وسوسه می کند. |
Your offer of a job tempts me greatly |
تیمپو تو بیار تا همه را فریب بدیم |
تشویق کردن – از راه به در کردن – وسوسه کردن |
Tempt |
11 |
شرط بندی کوچکی را در superbowl باختیم |
I lost a small wager on the superbowl |
کاغذ شرط وی را جر داد |
شرط – شرط بندی |
wager |
1 |
درس سوم
1 |
Typical |
عادی- معمولی ویژه – خاص – نمونه |
یک تیپ کل وخاصو معمولی داشت |
It was typical of the latecomer to conceal the real cause of his lateness |
برای شخصی که دیر می آید, عادی بود که علت واقعی تاخیرش را پنهان نمایرد. |
2 |
Minimum |
حداقل – کمترین |
--------- |
Congress has set a minimum wage for all workers. |
کنگره حداقل دریافتی تمامی کارگران را تعیین نموده است. |
3 |
Scarce |
کمیاب – نایاب – نادر – کم – ناکافی |
اسکرس و اسکناس کمیابند |
How scarce are gool cooks? |
چقدر آشپزی های خوب کم تعداد هستند؟ |
4 |
Annual |
سالانه- هرساله- کتاب سال |
کارتون انی ول سالسانه بود |
Plants that live only one year are called annuals. |
گیاهانی که تنها یک سال عمر می کنند, گیاهان یک ساله نامیده می شوند. |
5 |
Persuade |
متقاعد کردن – راضی کردن – قانع کردن |
قانع کردم (پ)برسوئد |
Beth’s shriek Persuade jesse that she was in real danger. |
فریا گوش خراش Beth, Jesse را قانع کرد که او در معرض خطری واقعی قرار داشت. |
6 |
Essential |
لازم- ضروری- واجب- اصولی |
اصلا شال ضروریه |
It is essential that we follow the road map. |
ضروری است که از نقشه جاده پیروی کنیم. |
7 |
Blend |
مخلوط کردن – ترکیب کردن – هم زدن |
بلند شن , مخلوط شن |
The colors of the rainbow bland into one another. |
رنگ های رنگین کمان یک به یک در هم آمیزند. |
8 |
Visible |
قابل رویت- مشهور- نمایان |
زبل خان دیدنی بود |
The ship was barely visible through the dense fog. |
کشتی بزحمت در میان مه غلیظ قابل دیدن بود. |
9 |
Expensive |
گران – گران قیمت-پرخرج |
--------- |
Margarine is much less expensive than butter. |
کره حیوانی بسیار کرانتر از کره گیاهی است. |
10 |
Talent |
استعداد- توانایی |
ته لنت ترمز توانایی ترمز گرفتن دارد |
Hard work can often make up for a lack of talent. |
سخت کوشی غالبا کمبود استعداد را می توان جبران نماید. |
11 |
Devise |
اندیشیدن- نقشه کشی- اختراع |
--------- |
The burglars devised a scheme for entering the bank at night. |
سارقان نقشه ای را برای ورود شبانه به بانک طرح ریزی کردند. |
12 |
wholesale |
وسیع- گسترده-عمده فروش |
از حول سیل عمده فروشی کردم |
By buying my ties wholesale I save fifteen dollars a year. |
با خرید عمده ای کراوات هایم سالی پانزده دلار صرفه جویی می کنیم. |
لغت |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
اصطلاح |
معنی لغت |
|
1 |
Vapor |
A vapor trail is the visible stream of moisture left by the engines of a jet flying a high altitudes. |
رد بخار، جریان رطوبت قابل رویتی است که موتور های جت هنگامیکه در ارتفاعات بالا پرواز می کنند بر جای می گذارند. |
|
مه، بخار، رطوبت هوا |
2 |
Eliminate |
When the railroad tracks are raised, the danger of crossing will be eliminated. |
وقتی خطوط راه آهن بالاتر از سطح زمین قرارگیرند، تصادفات برطرف می شوند. |
علی مینات رو حذف کرد. |
حذف کردن، از قلم انداختن |
3 |
Villain |
A typical moving picture villain gets killed at the end. |
شخص شرور در فیلم معمولی در انتهای فیلم کشته می شود. |
جنایتکارا تو شهر ولن. |
جنایتکار، آدم شرور |
4 |
Dense |
The dense leaves on the trees let in a minimum of sunlight. |
برگهای انبوه درختان باعث می شود که حداقل نور خورشید عبور کند. |
|
متراکم، انبوه |
5 |
Utilize |
Does your mother utilize leftovers in her cooking? |
آیا مادرتان از باقیمانده غذا در آشپزی استفاده می کند؟ |
|
استفاده کردن از |
6 |
Humid |
New Yorkers usually complain in the summer of the humid air. |
اهالی نیویورک معمولاً از هوای مرطوب در تابستان شکوه دارند. |
|
نم، رطوبت، تر |
7 |
Theory |
Einstein's theory is really too difficult for the average person to understand. |
درک تئوری انشتین برای افراد متوسط واقعاً خیلی مشکل است. |
|
تئوری، نظریه |
8 |
Descend |
If we let the air out of a balloon, it will have to descend. |
اگر ما هوای داخل بالن را خارج کنیم بالن فرود خواهد آمد. |
|
پایین رفتن، پایین آمدن، سقوط کردن |
9 |
Circulate |
A fan may circulate the air in summer, but it doesn't cool it. |
پنکه ممکن است هوا را در تابستان به جریان بیندازد، ولی آن را خنک نمی کند. |
سروکولت چرخیدن. |
چرخیدن، منتشر کردن |
10 |
Enormous |
The gallant knight drew his sword and killed the enormous dragon. |
شوالیه دلیر شمشیرش را کشید و اژدهای عظیم الجثه را کشت. |
|
عظیم الجثه، کثیر |
11 |
Predict |
Weathermen can predict the weather correctly most of the time. |
در اکثر موارد، هواشناس می تواند وضع هوا را درست پیش بینی کند. |
|
پیشگویی کردن، پیش بینی کردن |
12 |
Vanish |
Even in California the sun will sometimes vanish behind a cloud. |
حتی در کالیفرنیا خورشید گه گاه پشت ابری پنهان می شود. |
|
ناپدید شدن، پنهان شدن |
درس پنجم
1 |
Typical |
عادی- معمولی ویژه – خاص – نمونه |
یک تیپ کل وخاصو معمولی داشت |
It was typical of the latecomer to conceal the real cause of his lateness |
برای شخصی که دیر می آید, عادی بود که علت واقعی تاخیرش را پنهان نمایرد. |
2 |
Minimum |
حداقل – کمترین |
--------- |
Congress has set a minimum wage for all workers. |
کنگره حداقل دریافتی تمامی کارگران را تعیین نموده است. |
3 |
Scarce |
کمیاب – نایاب – نادر – کم – ناکافی |
اسکرس و اسکناس کمیابند |
How scarce are gool cooks? |
چقدر آشپزی های خوب کم تعداد هستند؟ |
4 |
Annual |
سالانه- هرساله- کتاب سال |
کارتون انی ول سالسانه بود |
Plants that live only one year are called annuals. |
گیاهانی که تنها یک سال عمر می کنند, گیاهان یک ساله نامیده می شوند. |
5 |
Persuade |
متقاعد کردن – راضی کردن – قانع کردن |
قانع کردم (پ)برسوئد |
Beth’s shriek Persuade jesse that she was in real danger. |
فریا گوش خراش Beth, Jesse را قانع کرد که او در معرض خطری واقعی قرار داشت. |
6 |
Essential |
لازم- ضروری- واجب- اصولی |
اصلا شال ضروریه |
It is essential that we follow the road map. |
ضروری است که از نقشه جاده پیروی کنیم. |
7 |
Blend |
مخلوط کردن – ترکیب کردن – هم زدن |
بلند شن , مخلوط شن |
The colors of the rainbow bland into one another. |
رنگ های رنگین کمان یک به یک در هم آمیزند. |
8 |
Visible |
قابل رویت- مشهور- نمایان |
زبل خان دیدنی بود |
The ship was barely visible through the dense fog. |
کشتی بزحمت در میان مه غلیظ قابل دیدن بود. |
9 |
Expensive |
گران – گران قیمت-پرخرج |
--------- |
Margarine is much less expensive than butter. |
کره حیوانی بسیار کرانتر از کره گیاهی است. |
10 |
Talent |
استعداد- توانایی |
ته لنت ترمز توانایی ترمز گرفتن دارد |
Hard work can often make up for a lack of talent. |
سخت کوشی غالبا کمبود استعداد را می توان جبران نماید. |
11 |
Devise |
اندیشیدن- نقشه کشی- اختراع |
--------- |
The burglars devised a scheme for entering the bank at night. |
سارقان نقشه ای را برای ورود شبانه به بانک طرح ریزی کردند. |
12 |
wholesale |
وسیع- گسترده-عمده فروش |
از حول سیل عمده فروشی کردم |
By buying my ties wholesale I save fifteen dollars a year. |
با خرید عمده ای کراوات هایم سالی پانزده دلار صرفه جویی می کنیم. |
درس ششم
|
لغت |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
اصطلاح |
معنی لغت |
1 |
Approach |
Ben approached the burden of getting a job with a new spirit. |
بن با روحیه جدیدی با مشکل پیدا کردن کار برخورد کرد. |
|
نزدیک یا نزدیک آمدن، دسترسی یافتن |
2 |
Detect |
Sam spade detected that the important papers had vanished. |
سام اسپید متوجه ناپدید شدن اوراق مهمی شد. |
|
پیدا کردن، کشف کردن، آشکار کردن |
3 |
Defect |
The villain was caught because his plan had many defects. |
آدم شرور بخاطر اینکه نقشه اش نقایص بسیاری داشت دستگیر شد. |
|
نقص، غیب، نقصان |
4 |
Employee |
The employees went on strike for higher wages. |
کارگران بخطر دستمزد بیشتر اعتصاب را ادامه دادند . |
|
کارگر، مستخدم، کارمند |
5 |
Neglect |
Bob's car got dirty when he neglected to keep it polished. |
وقتی باب فراموش کرد که دستی به سر و روی ماشینش بکشد، ماشینش کثیف شد. |
نه غلط کردی غفلت کردی! |
غفلت کردن، قصور ورزیدن |
6 |
Deceive |
Virginia cried when she learned that her best friend had deceived her. |
ویرجینیا وقتی متوجه شد که بهترین دوستش او را گول زده گریه کرد. |
با دسیوب آدم و هوا را فریب دادن! |
فریب دادن، اغوا کردن، گلو زدن |
7 |
Undoubtedly |
The pilgrims undoubtedly assembled to travel to Rome together. |
مسافران بی شک جمع شدند تا با یکدیگر با رم مسافرت کنند. |
آن دهاتی ولی بی تردید داشت. |
بی شک، مطمئنا، بدون شک |
8 |
Popular |
Popular people often find it hard to evade their many friends. |
افراد پرطرفدار اغلب متوجه می شوند که از سرباز کردن دوستان فراوانشان کار سختی است. |
|
مردم پسند، عمومی، پرطرفدار |
9 |
Thorough |
Mom decided to spend the day in giving the basement a thorough cleaning. |
مامان تصمیم گرفت که امروز را به نظافت کامل زیرزمین اختصاص دهد. |
|
کامل، بطور کامل، تمام، حسابی |
10 |
Client |
If the restaurant doesn't improve its service, all its cliens will vanish. |
اگر این رستوران سرویس را بهتر نکند، تمام مشتریانش را از دست می دهد. |
|
مشتری، موکل |
11 |
Comprehensive |
After a comprehensive exam, my doctor said I was in good condition. |
دکتر، پس از یک معاینه مفصل گفت که من در وضعیت خوبی هستم. |
|
جامع، فراگیرنده، وسیع، کامل |
12 |
Defraud |
My aunt saved thousands of dollars by defrauding the government. |
عمه ام با فریب دادن دولت هزاران دلار پس انداز کرد. |
|
گلو زدن، فریب دادن، رفتن پول و حقوق و غیره با گلو زدن |
درس هفتم
1 |
Postpone |
به تاخیر انداختن- تعویق انداختن |
پست پونه را با تاخیر انداختن |
The supermarket's owner planned to postpone the grand opening until Saturday. |
صاحب سوپر مارکت برنامه ریزی کرد که مراسم باشکوه افتتاحیه تا روز شنبه به تعویق بیافتد. |
2 |
Consent |
موافقت کردن- اجازه دادن- رضایت دادن |
موافقت کردن که کنسنت(کم سنت) |
David would not consent to our plan. |
Davidبا نقشه ما موافقت نمی کرد. |
3 |
Massive |
بزرگ- سنگین- عظیم |
مسیح بزرگ و عظیم جسته بود |
The boss asked some employees to lift the massive box. |
رییس از چند کارگر خواست تا جعبه سنگین را بلند کنند. |
4 |
Capsule |
کپسول- پوشه |
---------- |
He explored the space capsule for special equipment. |
او کپسول فضایی را به منظور تجهیز آن به لوازم ویژه مورد بررسی قرار داد. |
5 |
Preserve |
سالم نگهداشتن- حفظت کردن- ایمن کردن |
--------- |
Farmers feel that their rural homes should be preserved. |
کشاورزان احساس می کنند منازل روستایی شان باید ایمن سازی شود. |
6 |
Denounce |
سرزنش کردن- نکوهش کردن- محکوم کردن |
متهم کردن که به دین انس نداره |
The father denounced his son for lying to the district attorney. |
پدر, پسر را به خاطر دروغ گفتن به داستان نکوهش کرد. |
7 |
Unique |
بی نظیر- بی همتا- تک- خاص |
یونیک=یکتا |
Albie has a unique collection of old stamps. |
Albie یککلکسیون استثنایی از تمبرهای قدیمی دارد. |
8 |
Torrent |
سیل- سیلاب- موج – رگبار |
تورنتو سیلاب است |
A massive rain was coming down in torrents. |
داشت مثل سیل باران می بارید. |
9 |
Resent |
دلخور شدن- دلگیر شدن- آزرده شدن از |
گفتم ریزنت همه رنجیدن |
Bertha resented the way her boyfriend treated her. |
Bertha از طرز برخورد معشوقه اش دلگیر شد. |
10 |
Molest |
آزار رساندن- مزاحم شدن |
با مالست اسپانیا را آزار دادن |
Lifeguards warned the man not to molest any of the swimmers. |
نجات غریق ها به مرد هشدار دادند تا مزاحم هیچ یک از شناگران نشود. |
11 |
Gloomy |
ابری – دلگیر |
گلوم گرفته و اندوگینم |
Jones Beach is not so beautiful on a gloomy day. |
در یک هوای گرفته و ابری Jones Beach چندان هم زیبا نیست. |
12 |
Unforeseen |
پیش بینی نشده- غیر منتظره |
---------- |
We had some unforeseen problems with the new engine. |
در ارتباط با موتور جدید با مشکلات پیش بینی نشده ای برخورد کردیم. |
درس هشتم
|
لغت |
معنی لغت |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
اصطلاح |
1 |
Exaggerate |
مبالغه کردن |
When he said that shaquille O'Neal was eight feet tall, he was undoubtedly exaggerating. |
او وقتی که گفت شکیل انیل هشت فوت قد دارد بی شک اغراق می کرد. |
یک زجرت میده با مبالغه کردن! |
2 |
amateur |
غیر حرفه ای |
Professional golfers resent amateurs who think they are as good as the people who play for money. |
گلف بازان حرفه ای از آماتورهایی که فکر می کنند به خوبی افرادی هستند که بخاطر بخاطر پول بازی می کنند متنفرند. |
|
3 |
Mediocre |
معمولی-متوسط |
Howard was a mediocre scientist who never made any unique discoveries. |
هووارد یک دانشمند معمولی بود که هرگز هیچ کشف بی نظیری نکرد. |
یاد مدیوم می افتیم. |
4 |
Variety |
تنوع-گوناگونی |
Eldorado restaurant service a wide variety of food. |
رستوران الدورادو انواع متنوعی از غذاها را سرو می کند. |
اون ورت تنوع داره!! |
5 |
Valid |
معتبر-موجه |
The witness neglected to give valid answers to the judge's questions. |
شاهد عینی از دادن پاسخهای معتبر به سوالات قاضی سرباز زد. |
|
6 |
Survive |
جان سالم بدر بردن |
It was uncertain whether we would survive the torrent of rain. |
مطمئن نبودیم که آیا از سیل باران جان سالم بدر میبریم یا نه. |
|
7 |
Weird |
عجیب ترسناک |
Becky had a weird feeling after small- owing the pills. |
بکی بعد از قورت دادن قرص ها احساس عجیب و غریبی داشت. |
یک ورد عجیب و غریب و اسرارآمیز |
8 |
Prominent |
مشهور |
Napoleon is a prominent figure in the history of France. |
ناپلون شخصیت سرشناسی در تاریخ فرانسه است. |
|
9 |
Security |
امنیت |
When the president travels, strict security measures are taken. |
زمانی که رئیس جمهور مسافرت می کند اقدامات امنیتی شدیدی اجرا می شوند. |
|
10 |
Bulky |
بزرگ-حجیم |
Charley and Morty removed the bulky package from the car. |
چارلی و مروتی بسته بزرگ را از ماشین برداشتند. |
باک اتوموبیل بزرگ است. |
11 |
Reluctant |
بی میل |
The patient was reluctant to tell the nurse the whole gloomy truth. |
بیمار از اینکه کل حقیقت تلخ را به پرستار بگوید ناراضی بود. |
|
12 |
Obvious |
واضح-آشکارا |
The detective missed the clue because it was too obvious. |
چون سرنخ روشن و واضح بود، کاراگاه متوجه آن نشد. |
آب ویضوحه |
درس نهم
درس نهم
1 |
vicinity |
مجاورت- پیرامون همجوار |
وسط نیست همسایشه, همجوارشه |
The torrent of rain fell only in our vicinity |
باران سیل آسایی در نزدیکی ما بارید. |
2 |
century |
قرن- سده- صد سال |
سن چرا به یک قرن نمیرسه؟ |
The United states is more than two century old. |
ایالات متحده بیش از دوسده قدمت دارد. |
3 |
rage |
خشم- غضب- عصبانیت |
رگ عصبانیت |
In a fit of rage , Francine broke the valuable glass. |
Francine در حالت خشم لیوان قیمتی را شکست. |
4 |
Document |
سند - مدرک |
دکمت سند داره؟کی بازو بستش کردی. |
We were reluctant to destroy important documents. |
تمایل نداشتیم مدارک مهم را نابود کنیم. |
5 |
conclude |
تمام کردن- تمام شدن |
(ک)جان کلود کار را تمام کرد. |
The gloomy day concluded with a thunderstorm. |
هوای ابری با یک طوفان تند به پایان رسید. |
6 |
undeniable |
غیرقابل انکار –انکار ناپذیر |
آن دین هابیل غیر قابل انکار بود. |
The jury concluded that teenagers were undeniably guilty |
هیئت منصفهبه این نتایج رسیدکه آن نوجوان بطور قطع گناهکار بودند. |
7 |
resist |
ایستادگی کردن- مقاومت کردن- مخالفت کردن |
راضیست که مقاومت کنه |
Totie could not resist eating the chocolate sundae. |
Totie نمیتوانست از خوردن شکلات ساندی خودداری کند. |
8 |
lack |
کم داشتن- نداشتن- فاقد بودن |
صورتش فاقد (لکه) بود |
Your daily diet should not lack fruits and vegetables. |
رژیم غذایی روزانه ی شما نباید فاقد میوه و سبزی باشید. |
9 |
ignore |
توجه نکردن- کم محلی کردن- نادیده گرفتن |
ایگنور را نادیده گرفتن |
Little Alice realize that if she didn’t behave , her parents would ignore her. |
Alice کوچولو فهمید اگه حرف گوش نمی داد, والدینش به او اعتنا نمی کرند. |
10 |
challenge |
به مبارزه طلبیدن- به چالش گرفتن- چالش |
چلنج= چالش |
Aaron Burr challenged Alexander Hamilton to a duel |
آرون بور, الکساندر را به دوئل دعوت کرد. |
11 |
miniature |
مینیاتور- مدل کوچک- ماکت-ریزه |
---------- |
The young boy wanted a miniature sports car for his birthday. |
پسر جوان برای تولدش یک ماکت ماشین کرسی می خواست. |
12 |
source |
منبع- منشاء- سرچشمه- خاستگاه |
----------- |
The source of Buddy’s trouble was boredom. |
منبع مشکل Buddy خستگی ذهنی بود. |
درس ده
|
لغت |
معنی واژه |
اصطلاح |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
1 |
Excel |
عالی |
اکسلا عالی بود. |
Because he was so small , Larry couldn't excel in sports. |
لاری به خاطر اینکه بسیار کوچک بود، نتوانست در ورزش ها پیشی بگیرد. |
2 |
Faminine |
زنانه |
|
When my sister wants to look feminine, she changes from dungarees into a dress. |
وقتی خواهرم می خواهد زنانه تر بنظر برسد لباس کارش را مبدل به یک لباس زنانه می کند. |
3 |
Mount |
بالا رفتن |
از مانتوت بالا رفتن. |
My sister couldn't mount the horse so they gave her a pony instead. |
خواهرم نتوانست سوار اسب شود بنابراین آنها به جای اسب به او یک پانی دادند. |
4 |
Compete |
مسابقه دادن |
کمپوت ها مسابقه دادن. |
Steffi Gray was challenged to compete for the tennis title. |
استفی گرف برای رقابت برای عنوان قهرمانی تنیس به مبارزه طلبیده شده. |
5 |
Dread |
ترسیدن |
دراکولا |
I dread going into that deserted house. |
من از رفتن به آن خانه متروکه وحشت دارم. |
6 |
Masculine |
مردانه |
مسئولین مردانه بودند. |
It is undeniable that his beard makeshift look masculine. |
مسلم است که ریشش به او ظاهری مردانه میبخشد.. |
7 |
Menace |
تحدید-خطر |
زمین پر مینس،خطر داره. |
The torrents of rain were a menace to the farmer's crops. |
رگبار باران تهدیدی برای محصولات زارعین بود. |
8 |
Tendency |
استعداد-تمایل |
استعداد تردستی داره. |
My algebra teacher has a tendency to forget the student's names. |
دبیر جبرم عادت به فراموش کردن اسامی دانش آموزان دارد. |
9 |
Underestimate |
تخمین زدن |
ای ستمت ره تخمین زد. |
The value of our house was underestimated by at least two thousand dollars. |
ارزش خانه ما حداقل دو هزار دلار کمتر از مبلغ واقعی ارزیابی شد. |
10 |
Victorious |
پیروزمند-فاتح |
|
Terry faced the challenge with the bad attitude that he couldn't be victorious. |
تری با این تلقین بد که نمی تواند پیروز شود، با آن مبارزه مواجه شد. |
11 |
numerous |
پرتعداد |
|
Dr. Fisher had resisted accepting money from the poor woman on numerous housecalls. |
دکتر فیشر از پذیرفتن پول از زن بیچاره ای که چندین بار در خانه ویزیت کرده بود خودداری کرد. |
12 |
Flexible |
قابل انعطاف |
|
A mouse's flexible body allows it to squeeze through narrow opening. |
بدن انعطاف پذیر موش به او این امکان را می دهد که از میان شکاف های باریک راه خود را به زور باز کند. |
درس یازدهم
1 |
evidence |
دلیل- مدرک- شاهد |
ای وا دنس دیدن, شاهد و مدرک جمع کردن |
Our teacher ignored the evidence that simon had cheatad on the test. |
معلم ما مدرکی را که نشان می داد Simon در امتحان تقلب کرده بود را نادیده گرفت. |
2 |
solitary |
گوشه نشین- تنها- انفرادی |
زن سلیقه تنها و گوشه گیر بود. |
The convict went into a rage when he was placed in a solitary cell. |
وقتی مجرم را در سلول انفرادی بردند به شدت عصبانی شد. |
3 |
vision |
قدرت دید- دید- بینایی- خیال |
----------- |
The glasses that Irma bought corrected her near-sighted vision. |
عینکی که Irma خرید, نزدیک بینی او را اصلاح کرد. |
4 |
frequent |
مکرر- پی در پی- فراوان |
------------ |
On frequent occasions Sam fell asleep in class. |
Sam بیشتر اوقات در کلاس خوابش می برد. |
5 |
glimpse |
دید- نگاه گذرا- نگاه آنی |
توگلیم یک نگاه اجمالی به ما بیانداز |
This morning we caught our first glimpse of the beautiful shoreline. |
امروز صبح, نگاه گذرا به ساحل زیبا کردیم. |
6 |
recent |
تازه- اخیر- نو |
---------- |
Bessie liked the old silent movies better than the more recent ones. |
Bessie فیلمهای صامت قدیمی را بیش تر از فیلمهای جدید دوست داشت. |
7 |
decade |
ده ساله- دهه |
دهکده ده ساله شد. |
Many people moved out of this city in the last decade. |
بسیاری از مردم در این دهه اخیر, این شهر را ترک کرده اند. |
8 |
hesitate |
مردد بودن- دو دل بودن |
----------- |
Nora hesitated to accept the challenge. |
Nora برای پذیرفتن دعوت مبارزه, تردید داشت. |
9 |
absurd |
نامعقول- احمقانه- بی معنی |
------------ |
It was absurd to believe the fisherman's tall tale. |
باور کردن قصه طولانی ماهیگیر, نامعقول بود. |
10 |
conflict |
درگیری- دعوا- مشاجره |
-------- |
The class mediation team was invited to settle the conflict. |
تیم میانجیگری کلاس برای حل و فصل دعوا, دعوت شد. |
11 |
minority |
تعداد کم- اقلیت- کمتر از نیم |
هم خانواده مینی موم |
Blacks are a minority group in the United states. |
سیاهپوشان در ایالات متحده گروه اقلیت هستند. |
12 |
fiction |
بی اساس- دروغ- خیال- پندار |
توفکرشم ولی داستان خیالی |
The story that the president had died was fiction. |
داستان مرگ رئیس جمهور بی اساس بود. |
درس دوازدهم
|
لغت |
معنی لغت |
اصطلاح |
جمله 504 |
معنی جمله |
1 |
Ignite |
سوزاندن |
|
One match can ignite an entire forest. |
یک کبریت می تواند تمام جنگل را به آتش بکشد. |
2 |
Abolish |
لغو کردن |
بالش مشکل داره پرواز لغو شد. |
My school has abolished final exams altogether. |
مدرسه ام مجموعه امتحانات آخر ترم را لغو کرده است. |
3 |
Urban |
شهری |
شهری ها عربن. |
I plan to exchange my urban location for a rural one |
تصمیم دارم مکان شهری خود را با یک مکان روستایی عوض کنیم. |
4 |
Population |
جمعیت،اهالی |
|
China has thee largest population of any country. |
چین بیشترین جمعیت را نسبت به هر کشوری دارد. |
5 |
frank |
روک و راست |
فرانک،رک و راست بود. |
People liked Duffy because they knew he would be frank with them |
مردم دافی را دوست داشتند زیرا می دانستند که او با آنها رک است. |
6 |
Pollute |
آلوده کردن |
پیلوت رو آلوده کردن. |
It is claimed that soap powders pollute the water we drink. |
ادعا می شود که پودر های صابون آب اشامیدنی ما را آلوده می کنند. |
7 |
Reveal |
فاش کردن |
راز رو ول کردن. |
The evidence was revealed only after hours of questioning. |
شواهد فقط بعد از ساعتها پرس و جو فاش شد. |
8 |
Prohibit |
ممنوع کردن |
برو بی بیت رو منع کن. |
Many homeowners prohibit others from walking on their property. |
بسیاری از صاحبخانه ها دیگران را از روی راه رفتن روی املاکشان منع می کنند. |
9 |
Urgent |
اضطراری |
اورژانسیه |
The principal called an urgent meeting to solve the school's numerous problems. |
مدیر، یک جلسه ضروری برای حل مشکلات متعدد مدرسه تشکیل داد. |
10 |
Adequate |
رضایت بخش |
تو کویت همه چیز رضایت بخش. |
Rover was given an adequate amount of food to last him the whole day. |
مقدار غذای کافی به روور داده شد تا تمام طول روز را با آن سپری کند. |
11 |
Decrease |
پایین آمدن |
|
In order to improve business, the store owner decreased his prices. |
صاحب فروشگاه برای بهبود کار قیمتش را کاهش داد. |
12 |
Audible |
شنیدنی،قابل شنیدن |
|
From across the room, the teacher's voice was barely audible. |
صدای معلم، از آنسوی اتاق،به سختی قابل شنیدن بود. |
درس سیزدهم
1 |
journalist |
روزنامه نگار |
یاد(ژنرال لباس=مجله لباس) |
There were four journalists covering the murder story. |
چهار روزنامه نگار از ماجرای قتل گزارش تهیه می کردند. |
2 |
famine |
قحطی- کمبود- گرسنگی |
در شهر فم و بم قحطیه |
The rumor of a famine in Europe was purely fiction. |
شایعه قحطی در اروپا, کانلا ساختگی بود. |
3 |
revive |
احیا کردن- زنده کردن |
یاد Live |
The nurses tried to revive the heart attack victim. |
پرستاران تلاش کردند تا قربانی حمله قلبی را احیا کنند. |
4 |
commence |
شروع کردن – آغاز کردن |
کامنث تو کامنت(نظر دادن) |
Graduation will commence at ten o'clock. |
جنبش فارغ التحسیلی ساعت 10 شروع می شود. |
5 |
observant |
موشکاف- دقیق- مراقب - مواظب |
مراقب آب زیر وانت باش |
We were observant of the conflict between the husband and his wife. |
ما مراقب دعوای بین شوهر و همسرش بودیم. |
6 |
identify |
شناختن- تشخیص دادن- شناسایی کردن |
آیدین را شناسایی کردن |
Numerous witnesses identify the butcher as the thief. |
شاهدان بسیاری قصاب را به عنوان دزد شناسایی کردند. |
7 |
migrate |
مهاجرت کردن- کوچ کردن- هجرت کردن |
از زبان عربی یه زبان انگلیسی رفته |
The fruit pickers migrated to wherever they could find work. |
میوه چین ها به هر خجایی که می توانستند کاری پیدا کنند , کوچ می کردند. |
8 |
vessel |
کشتی سفینه- رگ- آوند- بشقاب |
رگم را وصل کن به کشتی |
My father burst a blood vessel when he got the bill from the garage. |
پدر هنگام آوردن داس از داخل گاراژ, رگش پاره شد. |
9 |
persist |
پافشاری کردن- اصرار ورزیدن- ادامه دادن |
پرسیس که پا فشاری می کند. |
The humid weather persisted all summer. |
آب و هوای مرطوب در تمام تابستان ادامه داشت. |
10 |
hazy |
مه آلود- غبار آلود- مبهم |
خانومها که در 6 روز حیض میشن(مبهم هستن) |
The vicinity of London is Known to be hazy. |
حومه لندن به مه آلود بودن معروف است. |
11 |
gleam |
شعاع نور- پرتو نور- برق- جرقه |
گلیم نور را ضعیف می کند. |
A gleam of light shone through the prison window. |
شعاعی از نور از میان پنجره زندان تایید. |
12 |
editor |
ویراستا- مصحح- سردبیر- مسئول |
---------- |
The student was proud to be the editor of the school newspaper. |
دانش آموز از این که سردبیر روزنامه مدرسه باشد , احساس غرور کرد. |
درس چهاردهم
|
لغت |
معنی واژه |
اصطلاحات |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
1 |
Unruly |
غیرقانونی |
|
When he persisted in acting unruly, Ralph was fired from his job. |
وقتی رالف به سرکش عمل کردن ادامه دادن، از کارش اخراج شد. |
2 |
Rival |
حریف-رقیب |
حریف رای ول کن،رغیب را بچسب |
The boxer devised an attack that would help him to be victorious over his young rival. |
بواسیر حمله ای را طراحی کرد که به او نمیکند تا نسبت به رقیب جوانش پیروز شود. |
3 |
Violent |
خشن-بی رحم |
بی رحم و با خشم ویولونت رو می نوازی |
Vernon had a tendency to be violent when someone angered him. |
زمانی که کسی ورتون را عصبانی می کرد پرخاشگر می شد. |
4 |
Brutal |
وحشی |
به روتان خندیدم،وحشی شدین |
The brutal track coach persisted in making the team work out all morning under the hot sun. |
مربی دو میدانی بیرحم اضرار داشت تیم را مجبور کند که تمام صبح را بیرون زیر آفتاب داغ تمرین کنند. |
5 |
Opponent |
مخالف |
ویشس که وحشیس |
The Russian chess player underestimated his opponent and lost. |
بازیکن شطرنج روحیه ی حریفش را دست کم گرفت و باخت. |
6 |
Brawl |
دعوا |
|
What started out as a polite discussion soon became a violent brawl. |
طولی نکشید که آنچه به عنوان یک بحث مودبانه آغاز شد تبدیل به جار و جنجالی شدید گردید. |
7 |
Duplicate |
کپی کردن |
|
We duplicated the document so that everyone had a copy to study. |
ما از سند المثنی گرفتیم بطوریکه هر کس یک کپی برای مطالعه داشت. |
8 |
Vicious |
وحشی |
|
Mr. Voss was reluctant to talk about his vicious pit bull. |
آقای وس مایلند درباره سگ پیت بول وحشی اش صحبت کند. |
9 |
Whirling |
دور زدن-چرخیدن |
ور لنگش چرخیدن |
The space vessel was whirling around before it landed on earth. |
کشتی فضایی قبل از اینکه روی زمین فرود آید به اطراف می چرخد. |
10 |
Underdog |
زندگی بسیار فقیرانه |
زیر سگ-پست تر از سگ |
I always feel sorry for the underdog in a street fight. |
من همیشه برای آدمهای توسری خور در درگیری خیابانی تأسف می خورم. |
11 |
Thrust |
فشار دادن-هل دادن پرتاب کردن |
راه های عمودی پرتاب کردن سه راست: فشار دادن،هل دادن،پرتاب کردن |
He had adequate strength to trust himself through the locked door. |
او قدرت کافی داشت تا از در قفل شده به زور وارد اتاق شود. |
12 |
Bewildered |
گیج زدن |
بویل داره گیج میزنه |
His partner's weird actions left jack bewildered. |
اعمال غیر عادی همسر جک، وی را متحیر کرد. |
درس پانزدهم
1 |
expand |
گسترش دادن- توسعه بخشیدن- بزرگ کردن |
مثل اسپنت گسترش پیدا می کند. |
We will expand our business as soon as we locate a new building. |
همین که به ساختمان جدید برویم فعالیت مان را گسترش خواهیم داد. |
2 |
alter |
تغییر دادن- عوض کردن – اصلاح کردن |
مانند برقACمتناوب است |
I altered my typical lunch and had a steak instead. |
نهار معمول خود را تغییر دادمو در عوض یک استیک خوردم. |
3 |
mature |
بالغ – پخته-سنجیده |
حالا که بالغ شدی برای خودت می چری. |
I could tell that Mitch was mature from the way he persisted in his work. |
می توانستم بگویم Mitch به خاطر پا فشاری در روش کاری خود, آدم پخته ای شده بود. |
4 |
sacred |
محترم- مقدس- مذهبی- جدی- مهم |
سعی کنید مقدس باشید. |
Her sacred medal had to be sold because that family was in urgent need of money. |
نشان مقدس او بایستی فروخته می شد چون خانواده نیاز مبرمی به پول داشت. |
5 |
revise |
اصلاح کردن- بازبینی کردن- تجدید نظر کردن |
یاد revisit می افتیم |
My family ravised its weekend plans when the weather turned hazy. |
وقتی هوا آلوده شد, خانواده ام در برنامه تعطیلات آخر هفته تجدید نظر کردند. |
6 |
pledge |
قول- پیمان- قول دادن- متعهد شدن |
(ب)پلج تو هم که شده قول شرف دادم. |
Monte was reluctant to pledge his new girlfriend. |
Monte مایل نبود به معشوقه جدیدش پیمان وفاداری دهد. |
7 |
casual |
اتفاقی- تصادفی- سطحی- سرسری- بی توجه |
------------ |
The bartender made a casual remark about the brawl in the backroom. |
مسئول کافه با بی تفاوتی به دعوا و مرافعه اتاق پشتی نگاه انداخت. |
8 |
pursue |
دنبال کردن- تعقیب کردن- پیروی کردن |
پرسون پرسون تعقیبش کردن. |
Ernie rowed up the river, pursuing it to its source. |
Ernie با دنبال کردن رودخانه به سمت سرچشمه اش به سمت بالا رود, پارو زد. |
9 |
unanimous |
هم رای- هم صدا- یکپارچه- موافق |
یونان و مس یکپارچه شدن,متحد شدن |
The class was unanimous in wanting to eliminate study halls. |
همه کلاس همصدا باهم خواستار حذف سالن های مطالعه شدند. |
10 |
Fortunate |
خوشبخت-خوش شانس- سعادتمند |
فورم چونت خوش شانسه |
The underdog was fortunate enough to come out a winner. |
طرف ضعیفتر خیلی خوش شانس بود که برنده شد. |
11 |
pioneer |
پیشتاز- پیشقدم-پی رو- پیشگام |
---------- |
My grandfather was pioneer in selling wholesale products. |
پدر بزرگمدر عمده فروشی پیش قدم بود. |
12 |
innovative |
مبتکر- نوآور- ابتکاری- خلاقانه- خلاق |
این نوآوری دارد. |
The innovative ads for the candy won many new customers. |
آگهی های ابتکاری تبلیغاتی در مورد آبنبات, مشتری های جدید زیادی را جلب کرد. |