آموزش 504 لغات ضروری زبان انگلیسی به روش نوین - درس دوم:
برای وضوح بیشتر بر روی تصویر کلیک کنید!
برای اطلاع از بروز شدن دروس بعدی در خبرنامه این سایت عضو شوید.
آموزش 504 لغات ضروری زبان انگلیسی به روش نوین - درس اول
برای وضوح بیشتر بر روی تصویر کلیک کنید!
برای اطلاع از بروز شدن دروس بعدی در خبرنامه این سایت عضو شوید.
When Roy abandoned his family, the police went looking for him |
به ریش ما بندن یا رها کردن |
رها کردن-ترک کردن |
abandon |
1 |
The butcher’s keen knife cut through the meat |
از روی کین تیز شدن |
تیز- مشتاق |
Keen |
2 |
Although my neighbor just bought a new car. I am not jealous of him. |
از روی حسادت جلزوپلز میکنه |
حسود - غیرتی |
Jeaious |
3 |
By the use of tact, janet was able to calm her jealous husband. |
تاک = تاکتیک |
توانایی در گفتن حرف- تدبیر |
Tact |
4 |
The president will take the oath of office tomorrow. |
اول ورزشهای رزمی سوگند یاد میکنند |
سوگند خوردن- نفرین و دشنام |
Oath |
5 |
I put my coat on that vacant seat |
سیگار وکنت خالی بود |
خالی- پرنشده |
Vacont |
6 |
Abe Lincoln was able to overcome one hardship after another. |
----------------------- |
سختی ودشواری |
Hardship |
7 |
The pilot swore a gallant oath to save his buddy. |
----------------------- |
شجاع- دلیر |
gaiiant |
8 |
The data about the bank robbery was given to the F.B.I |
----------------------- |
شواهد- اطلاعات |
Data |
9 |
Coming from Alaska, claude was unaccustomed to Florida’s a heat. |
آن عکاس به مد عادت نداشت |
عادت نداشتن به چیزی |
Unaccustomed |
10 |
My brother took an oath to remain a bachelor. |
بچه لر مرد مجرد ولیسانسه بود |
مرد مجرد- لیسانس |
Bachelor |
11 |
I am trying to qualify for the job that is now vacant. |
----------------------- |
واجد شرایط بودن –کیفیت داشتن |
qualify |
12 |
درس دوم
برای مراسم خاکسپاری, جنازه در تابوت خالی قرار داده شد |
The corpse was laid to rest in the vacant coffin |
جسد کورپس-جسد کوربسه |
جسد- جنازه –یک بدن مرده |
corpse |
1 |
Tris عشق خود به Gloria را نتوانست پنهان کند |
Tris could not conceal his love for Gloria |
----------------- |
پنهان کردن – مخفی کردن |
Conceal |
2 |
به این آب وهوای گرفته و ملال آور عادت ندارم |
I am unaccustomed to this dismal climate |
-------------------- |
تیره وتار – اندوهگین غمگین |
Dismal |
3 |
درجه حرارت داخل فریز قصاب بسیار سرد بود. |
Inside the butcher s freezer the temperature was frigid |
------------------- |
(هوا)خیلی سرد – (رفتار برخورد و غیره)سرد- خشک |
Frigid |
4 |
اسکیموها در قسمت بسیار سرد آلاسکا زندگی می کنند. |
Eskimos inhabit the frigid pret of AIaska |
اینها بیت ما ساکن شدن(به زبان عربی) |
اقامت داشتن در – ساکن بودن – زندگی کردن |
Inhabit |
5 |
در آن اتاق بسیار سرد , انگشتانم سریع بی حس شدند. |
My fingers quickly became numb in the frigid room |
تا اسمش را بردن بی حس شد |
بی حس |
Numb |
6 |
مخاطرات بسیار برای از کوه بالا رفتن وجود دارد. |
There is great Peril in trying to climb the mountain |
پریز برای بچه خطر داره |
خطر/پرمخاطره |
Peril |
7 |
Richard دوست دارد جلوی تلویزیون دراز بکشد. |
Richard likes to recline in front of the television set |
باید همتون توی یک لاین دراز بکشین |
درا کشیدن- خوابیدن- لم دادن |
Recline |
8 |
با فریادی گوش خراش , Ronald از اتاق پا به فرار گذاشت. |
with a loud shriek,Ronald fled from the room |
با دیدن شریکش جیغ می زند |
جیغ زدن – فریاد کشیدن |
Shriek |
9 |
سایه مخوف پائین پله ها مرا ترساند. |
I was frightened by the sinister shadow at the borrom of the stairs |
----------------- |
شیطانی – خبیث –پلید و وحشتناک |
Sinister |
10 |
پینهادتان دربارهی کار , مرا به شدت وسوسه می کند. |
Your offer of a job tempts me greatly |
تیمپو تو بیار تا همه را فریب بدیم |
تشویق کردن – از راه به در کردن – وسوسه کردن |
Tempt |
11 |
شرط بندی کوچکی را در superbowl باختیم |
I lost a small wager on the superbowl |
کاغذ شرط وی را جر داد |
شرط – شرط بندی |
wager |
1 |
درس سوم
1 |
Typical |
عادی- معمولی ویژه – خاص – نمونه |
یک تیپ کل وخاصو معمولی داشت |
It was typical of the latecomer to conceal the real cause of his lateness |
برای شخصی که دیر می آید, عادی بود که علت واقعی تاخیرش را پنهان نمایرد. |
2 |
Minimum |
حداقل – کمترین |
--------- |
Congress has set a minimum wage for all workers. |
کنگره حداقل دریافتی تمامی کارگران را تعیین نموده است. |
3 |
Scarce |
کمیاب – نایاب – نادر – کم – ناکافی |
اسکرس و اسکناس کمیابند |
How scarce are gool cooks? |
چقدر آشپزی های خوب کم تعداد هستند؟ |
4 |
Annual |
سالانه- هرساله- کتاب سال |
کارتون انی ول سالسانه بود |
Plants that live only one year are called annuals. |
گیاهانی که تنها یک سال عمر می کنند, گیاهان یک ساله نامیده می شوند. |
5 |
Persuade |
متقاعد کردن – راضی کردن – قانع کردن |
قانع کردم (پ)برسوئد |
Beth’s shriek Persuade jesse that she was in real danger. |
فریا گوش خراش Beth, Jesse را قانع کرد که او در معرض خطری واقعی قرار داشت. |
6 |
Essential |
لازم- ضروری- واجب- اصولی |
اصلا شال ضروریه |
It is essential that we follow the road map. |
ضروری است که از نقشه جاده پیروی کنیم. |
7 |
Blend |
مخلوط کردن – ترکیب کردن – هم زدن |
بلند شن , مخلوط شن |
The colors of the rainbow bland into one another. |
رنگ های رنگین کمان یک به یک در هم آمیزند. |
8 |
Visible |
قابل رویت- مشهور- نمایان |
زبل خان دیدنی بود |
The ship was barely visible through the dense fog. |
کشتی بزحمت در میان مه غلیظ قابل دیدن بود. |
9 |
Expensive |
گران – گران قیمت-پرخرج |
--------- |
Margarine is much less expensive than butter. |
کره حیوانی بسیار کرانتر از کره گیاهی است. |
10 |
Talent |
استعداد- توانایی |
ته لنت ترمز توانایی ترمز گرفتن دارد |
Hard work can often make up for a lack of talent. |
سخت کوشی غالبا کمبود استعداد را می توان جبران نماید. |
11 |
Devise |
اندیشیدن- نقشه کشی- اختراع |
--------- |
The burglars devised a scheme for entering the bank at night. |
سارقان نقشه ای را برای ورود شبانه به بانک طرح ریزی کردند. |
12 |
wholesale |
وسیع- گسترده-عمده فروش |
از حول سیل عمده فروشی کردم |
By buying my ties wholesale I save fifteen dollars a year. |
با خرید عمده ای کراوات هایم سالی پانزده دلار صرفه جویی می کنیم. |
لغت |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
اصطلاح |
معنی لغت |
|
1 |
Vapor |
A vapor trail is the visible stream of moisture left by the engines of a jet flying a high altitudes. |
رد بخار، جریان رطوبت قابل رویتی است که موتور های جت هنگامیکه در ارتفاعات بالا پرواز می کنند بر جای می گذارند. |
|
مه، بخار، رطوبت هوا |
2 |
Eliminate |
When the railroad tracks are raised, the danger of crossing will be eliminated. |
وقتی خطوط راه آهن بالاتر از سطح زمین قرارگیرند، تصادفات برطرف می شوند. |
علی مینات رو حذف کرد. |
حذف کردن، از قلم انداختن |
3 |
Villain |
A typical moving picture villain gets killed at the end. |
شخص شرور در فیلم معمولی در انتهای فیلم کشته می شود. |
جنایتکارا تو شهر ولن. |
جنایتکار، آدم شرور |
4 |
Dense |
The dense leaves on the trees let in a minimum of sunlight. |
برگهای انبوه درختان باعث می شود که حداقل نور خورشید عبور کند. |
|
متراکم، انبوه |
5 |
Utilize |
Does your mother utilize leftovers in her cooking? |
آیا مادرتان از باقیمانده غذا در آشپزی استفاده می کند؟ |
|
استفاده کردن از |
6 |
Humid |
New Yorkers usually complain in the summer of the humid air. |
اهالی نیویورک معمولاً از هوای مرطوب در تابستان شکوه دارند. |
|
نم، رطوبت، تر |
7 |
Theory |
Einstein's theory is really too difficult for the average person to understand. |
درک تئوری انشتین برای افراد متوسط واقعاً خیلی مشکل است. |
|
تئوری، نظریه |
8 |
Descend |
If we let the air out of a balloon, it will have to descend. |
اگر ما هوای داخل بالن را خارج کنیم بالن فرود خواهد آمد. |
|
پایین رفتن، پایین آمدن، سقوط کردن |
9 |
Circulate |
A fan may circulate the air in summer, but it doesn't cool it. |
پنکه ممکن است هوا را در تابستان به جریان بیندازد، ولی آن را خنک نمی کند. |
سروکولت چرخیدن. |
چرخیدن، منتشر کردن |
10 |
Enormous |
The gallant knight drew his sword and killed the enormous dragon. |
شوالیه دلیر شمشیرش را کشید و اژدهای عظیم الجثه را کشت. |
|
عظیم الجثه، کثیر |
11 |
Predict |
Weathermen can predict the weather correctly most of the time. |
در اکثر موارد، هواشناس می تواند وضع هوا را درست پیش بینی کند. |
|
پیشگویی کردن، پیش بینی کردن |
12 |
Vanish |
Even in California the sun will sometimes vanish behind a cloud. |
حتی در کالیفرنیا خورشید گه گاه پشت ابری پنهان می شود. |
|
ناپدید شدن، پنهان شدن |
درس پنجم
1 |
Typical |
عادی- معمولی ویژه – خاص – نمونه |
یک تیپ کل وخاصو معمولی داشت |
It was typical of the latecomer to conceal the real cause of his lateness |
برای شخصی که دیر می آید, عادی بود که علت واقعی تاخیرش را پنهان نمایرد. |
2 |
Minimum |
حداقل – کمترین |
--------- |
Congress has set a minimum wage for all workers. |
کنگره حداقل دریافتی تمامی کارگران را تعیین نموده است. |
3 |
Scarce |
کمیاب – نایاب – نادر – کم – ناکافی |
اسکرس و اسکناس کمیابند |
How scarce are gool cooks? |
چقدر آشپزی های خوب کم تعداد هستند؟ |
4 |
Annual |
سالانه- هرساله- کتاب سال |
کارتون انی ول سالسانه بود |
Plants that live only one year are called annuals. |
گیاهانی که تنها یک سال عمر می کنند, گیاهان یک ساله نامیده می شوند. |
5 |
Persuade |
متقاعد کردن – راضی کردن – قانع کردن |
قانع کردم (پ)برسوئد |
Beth’s shriek Persuade jesse that she was in real danger. |
فریا گوش خراش Beth, Jesse را قانع کرد که او در معرض خطری واقعی قرار داشت. |
6 |
Essential |
لازم- ضروری- واجب- اصولی |
اصلا شال ضروریه |
It is essential that we follow the road map. |
ضروری است که از نقشه جاده پیروی کنیم. |
7 |
Blend |
مخلوط کردن – ترکیب کردن – هم زدن |
بلند شن , مخلوط شن |
The colors of the rainbow bland into one another. |
رنگ های رنگین کمان یک به یک در هم آمیزند. |
8 |
Visible |
قابل رویت- مشهور- نمایان |
زبل خان دیدنی بود |
The ship was barely visible through the dense fog. |
کشتی بزحمت در میان مه غلیظ قابل دیدن بود. |
9 |
Expensive |
گران – گران قیمت-پرخرج |
--------- |
Margarine is much less expensive than butter. |
کره حیوانی بسیار کرانتر از کره گیاهی است. |
10 |
Talent |
استعداد- توانایی |
ته لنت ترمز توانایی ترمز گرفتن دارد |
Hard work can often make up for a lack of talent. |
سخت کوشی غالبا کمبود استعداد را می توان جبران نماید. |
11 |
Devise |
اندیشیدن- نقشه کشی- اختراع |
--------- |
The burglars devised a scheme for entering the bank at night. |
سارقان نقشه ای را برای ورود شبانه به بانک طرح ریزی کردند. |
12 |
wholesale |
وسیع- گسترده-عمده فروش |
از حول سیل عمده فروشی کردم |
By buying my ties wholesale I save fifteen dollars a year. |
با خرید عمده ای کراوات هایم سالی پانزده دلار صرفه جویی می کنیم. |
درس ششم
|
لغت |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
اصطلاح |
معنی لغت |
1 |
Approach |
Ben approached the burden of getting a job with a new spirit. |
بن با روحیه جدیدی با مشکل پیدا کردن کار برخورد کرد. |
|
نزدیک یا نزدیک آمدن، دسترسی یافتن |
2 |
Detect |
Sam spade detected that the important papers had vanished. |
سام اسپید متوجه ناپدید شدن اوراق مهمی شد. |
|
پیدا کردن، کشف کردن، آشکار کردن |
3 |
Defect |
The villain was caught because his plan had many defects. |
آدم شرور بخاطر اینکه نقشه اش نقایص بسیاری داشت دستگیر شد. |
|
نقص، غیب، نقصان |
4 |
Employee |
The employees went on strike for higher wages. |
کارگران بخطر دستمزد بیشتر اعتصاب را ادامه دادند . |
|
کارگر، مستخدم، کارمند |
5 |
Neglect |
Bob's car got dirty when he neglected to keep it polished. |
وقتی باب فراموش کرد که دستی به سر و روی ماشینش بکشد، ماشینش کثیف شد. |
نه غلط کردی غفلت کردی! |
غفلت کردن، قصور ورزیدن |
6 |
Deceive |
Virginia cried when she learned that her best friend had deceived her. |
ویرجینیا وقتی متوجه شد که بهترین دوستش او را گول زده گریه کرد. |
با دسیوب آدم و هوا را فریب دادن! |
فریب دادن، اغوا کردن، گلو زدن |
7 |
Undoubtedly |
The pilgrims undoubtedly assembled to travel to Rome together. |
مسافران بی شک جمع شدند تا با یکدیگر با رم مسافرت کنند. |
آن دهاتی ولی بی تردید داشت. |
بی شک، مطمئنا، بدون شک |
8 |
Popular |
Popular people often find it hard to evade their many friends. |
افراد پرطرفدار اغلب متوجه می شوند که از سرباز کردن دوستان فراوانشان کار سختی است. |
|
مردم پسند، عمومی، پرطرفدار |
9 |
Thorough |
Mom decided to spend the day in giving the basement a thorough cleaning. |
مامان تصمیم گرفت که امروز را به نظافت کامل زیرزمین اختصاص دهد. |
|
کامل، بطور کامل، تمام، حسابی |
10 |
Client |
If the restaurant doesn't improve its service, all its cliens will vanish. |
اگر این رستوران سرویس را بهتر نکند، تمام مشتریانش را از دست می دهد. |
|
مشتری، موکل |
11 |
Comprehensive |
After a comprehensive exam, my doctor said I was in good condition. |
دکتر، پس از یک معاینه مفصل گفت که من در وضعیت خوبی هستم. |
|
جامع، فراگیرنده، وسیع، کامل |
12 |
Defraud |
My aunt saved thousands of dollars by defrauding the government. |
عمه ام با فریب دادن دولت هزاران دلار پس انداز کرد. |
|
گلو زدن، فریب دادن، رفتن پول و حقوق و غیره با گلو زدن |
درس هفتم
1 |
Postpone |
به تاخیر انداختن- تعویق انداختن |
پست پونه را با تاخیر انداختن |
The supermarket's owner planned to postpone the grand opening until Saturday. |
صاحب سوپر مارکت برنامه ریزی کرد که مراسم باشکوه افتتاحیه تا روز شنبه به تعویق بیافتد. |
2 |
Consent |
موافقت کردن- اجازه دادن- رضایت دادن |
موافقت کردن که کنسنت(کم سنت) |
David would not consent to our plan. |
Davidبا نقشه ما موافقت نمی کرد. |
3 |
Massive |
بزرگ- سنگین- عظیم |
مسیح بزرگ و عظیم جسته بود |
The boss asked some employees to lift the massive box. |
رییس از چند کارگر خواست تا جعبه سنگین را بلند کنند. |
4 |
Capsule |
کپسول- پوشه |
---------- |
He explored the space capsule for special equipment. |
او کپسول فضایی را به منظور تجهیز آن به لوازم ویژه مورد بررسی قرار داد. |
5 |
Preserve |
سالم نگهداشتن- حفظت کردن- ایمن کردن |
--------- |
Farmers feel that their rural homes should be preserved. |
کشاورزان احساس می کنند منازل روستایی شان باید ایمن سازی شود. |
6 |
Denounce |
سرزنش کردن- نکوهش کردن- محکوم کردن |
متهم کردن که به دین انس نداره |
The father denounced his son for lying to the district attorney. |
پدر, پسر را به خاطر دروغ گفتن به داستان نکوهش کرد. |
7 |
Unique |
بی نظیر- بی همتا- تک- خاص |
یونیک=یکتا |
Albie has a unique collection of old stamps. |
Albie یککلکسیون استثنایی از تمبرهای قدیمی دارد. |
8 |
Torrent |
سیل- سیلاب- موج – رگبار |
تورنتو سیلاب است |
A massive rain was coming down in torrents. |
داشت مثل سیل باران می بارید. |
9 |
Resent |
دلخور شدن- دلگیر شدن- آزرده شدن از |
گفتم ریزنت همه رنجیدن |
Bertha resented the way her boyfriend treated her. |
Bertha از طرز برخورد معشوقه اش دلگیر شد. |
10 |
Molest |
آزار رساندن- مزاحم شدن |
با مالست اسپانیا را آزار دادن |
Lifeguards warned the man not to molest any of the swimmers. |
نجات غریق ها به مرد هشدار دادند تا مزاحم هیچ یک از شناگران نشود. |
11 |
Gloomy |
ابری – دلگیر |
گلوم گرفته و اندوگینم |
Jones Beach is not so beautiful on a gloomy day. |
در یک هوای گرفته و ابری Jones Beach چندان هم زیبا نیست. |
12 |
Unforeseen |
پیش بینی نشده- غیر منتظره |
---------- |
We had some unforeseen problems with the new engine. |
در ارتباط با موتور جدید با مشکلات پیش بینی نشده ای برخورد کردیم. |
درس هشتم
|
لغت |
معنی لغت |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
اصطلاح |
1 |
Exaggerate |
مبالغه کردن |
When he said that shaquille O'Neal was eight feet tall, he was undoubtedly exaggerating. |
او وقتی که گفت شکیل انیل هشت فوت قد دارد بی شک اغراق می کرد. |
یک زجرت میده با مبالغه کردن! |
2 |
amateur |
غیر حرفه ای |
Professional golfers resent amateurs who think they are as good as the people who play for money. |
گلف بازان حرفه ای از آماتورهایی که فکر می کنند به خوبی افرادی هستند که بخاطر بخاطر پول بازی می کنند متنفرند. |
|
3 |
Mediocre |
معمولی-متوسط |
Howard was a mediocre scientist who never made any unique discoveries. |
هووارد یک دانشمند معمولی بود که هرگز هیچ کشف بی نظیری نکرد. |
یاد مدیوم می افتیم. |
4 |
Variety |
تنوع-گوناگونی |
Eldorado restaurant service a wide variety of food. |
رستوران الدورادو انواع متنوعی از غذاها را سرو می کند. |
اون ورت تنوع داره!! |
5 |
Valid |
معتبر-موجه |
The witness neglected to give valid answers to the judge's questions. |
شاهد عینی از دادن پاسخهای معتبر به سوالات قاضی سرباز زد. |
|
6 |
Survive |
جان سالم بدر بردن |
It was uncertain whether we would survive the torrent of rain. |
مطمئن نبودیم که آیا از سیل باران جان سالم بدر میبریم یا نه. |
|
7 |
Weird |
عجیب ترسناک |
Becky had a weird feeling after small- owing the pills. |
بکی بعد از قورت دادن قرص ها احساس عجیب و غریبی داشت. |
یک ورد عجیب و غریب و اسرارآمیز |
8 |
Prominent |
مشهور |
Napoleon is a prominent figure in the history of France. |
ناپلون شخصیت سرشناسی در تاریخ فرانسه است. |
|
9 |
Security |
امنیت |
When the president travels, strict security measures are taken. |
زمانی که رئیس جمهور مسافرت می کند اقدامات امنیتی شدیدی اجرا می شوند. |
|
10 |
Bulky |
بزرگ-حجیم |
Charley and Morty removed the bulky package from the car. |
چارلی و مروتی بسته بزرگ را از ماشین برداشتند. |
باک اتوموبیل بزرگ است. |
11 |
Reluctant |
بی میل |
The patient was reluctant to tell the nurse the whole gloomy truth. |
بیمار از اینکه کل حقیقت تلخ را به پرستار بگوید ناراضی بود. |
|
12 |
Obvious |
واضح-آشکارا |
The detective missed the clue because it was too obvious. |
چون سرنخ روشن و واضح بود، کاراگاه متوجه آن نشد. |
آب ویضوحه |
درس نهم
درس نهم
1 |
vicinity |
مجاورت- پیرامون همجوار |
وسط نیست همسایشه, همجوارشه |
The torrent of rain fell only in our vicinity |
باران سیل آسایی در نزدیکی ما بارید. |
2 |
century |
قرن- سده- صد سال |
سن چرا به یک قرن نمیرسه؟ |
The United states is more than two century old. |
ایالات متحده بیش از دوسده قدمت دارد. |
3 |
rage |
خشم- غضب- عصبانیت |
رگ عصبانیت |
In a fit of rage , Francine broke the valuable glass. |
Francine در حالت خشم لیوان قیمتی را شکست. |
4 |
Document |
سند - مدرک |
دکمت سند داره؟کی بازو بستش کردی. |
We were reluctant to destroy important documents. |
تمایل نداشتیم مدارک مهم را نابود کنیم. |
5 |
conclude |
تمام کردن- تمام شدن |
(ک)جان کلود کار را تمام کرد. |
The gloomy day concluded with a thunderstorm. |
هوای ابری با یک طوفان تند به پایان رسید. |
6 |
undeniable |
غیرقابل انکار –انکار ناپذیر |
آن دین هابیل غیر قابل انکار بود. |
The jury concluded that teenagers were undeniably guilty |
هیئت منصفهبه این نتایج رسیدکه آن نوجوان بطور قطع گناهکار بودند. |
7 |
resist |
ایستادگی کردن- مقاومت کردن- مخالفت کردن |
راضیست که مقاومت کنه |
Totie could not resist eating the chocolate sundae. |
Totie نمیتوانست از خوردن شکلات ساندی خودداری کند. |
8 |
lack |
کم داشتن- نداشتن- فاقد بودن |
صورتش فاقد (لکه) بود |
Your daily diet should not lack fruits and vegetables. |
رژیم غذایی روزانه ی شما نباید فاقد میوه و سبزی باشید. |
9 |
ignore |
توجه نکردن- کم محلی کردن- نادیده گرفتن |
ایگنور را نادیده گرفتن |
Little Alice realize that if she didn’t behave , her parents would ignore her. |
Alice کوچولو فهمید اگه حرف گوش نمی داد, والدینش به او اعتنا نمی کرند. |
10 |
challenge |
به مبارزه طلبیدن- به چالش گرفتن- چالش |
چلنج= چالش |
Aaron Burr challenged Alexander Hamilton to a duel |
آرون بور, الکساندر را به دوئل دعوت کرد. |
11 |
miniature |
مینیاتور- مدل کوچک- ماکت-ریزه |
---------- |
The young boy wanted a miniature sports car for his birthday. |
پسر جوان برای تولدش یک ماکت ماشین کرسی می خواست. |
12 |
source |
منبع- منشاء- سرچشمه- خاستگاه |
----------- |
The source of Buddy’s trouble was boredom. |
منبع مشکل Buddy خستگی ذهنی بود. |
درس ده
|
لغت |
معنی واژه |
اصطلاح |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
1 |
Excel |
عالی |
اکسلا عالی بود. |
Because he was so small , Larry couldn't excel in sports. |
لاری به خاطر اینکه بسیار کوچک بود، نتوانست در ورزش ها پیشی بگیرد. |
2 |
Faminine |
زنانه |
|
When my sister wants to look feminine, she changes from dungarees into a dress. |
وقتی خواهرم می خواهد زنانه تر بنظر برسد لباس کارش را مبدل به یک لباس زنانه می کند. |
3 |
Mount |
بالا رفتن |
از مانتوت بالا رفتن. |
My sister couldn't mount the horse so they gave her a pony instead. |
خواهرم نتوانست سوار اسب شود بنابراین آنها به جای اسب به او یک پانی دادند. |
4 |
Compete |
مسابقه دادن |
کمپوت ها مسابقه دادن. |
Steffi Gray was challenged to compete for the tennis title. |
استفی گرف برای رقابت برای عنوان قهرمانی تنیس به مبارزه طلبیده شده. |
5 |
Dread |
ترسیدن |
دراکولا |
I dread going into that deserted house. |
من از رفتن به آن خانه متروکه وحشت دارم. |
6 |
Masculine |
مردانه |
مسئولین مردانه بودند. |
It is undeniable that his beard makeshift look masculine. |
مسلم است که ریشش به او ظاهری مردانه میبخشد.. |
7 |
Menace |
تحدید-خطر |
زمین پر مینس،خطر داره. |
The torrents of rain were a menace to the farmer's crops. |
رگبار باران تهدیدی برای محصولات زارعین بود. |
8 |
Tendency |
استعداد-تمایل |
استعداد تردستی داره. |
My algebra teacher has a tendency to forget the student's names. |
دبیر جبرم عادت به فراموش کردن اسامی دانش آموزان دارد. |
9 |
Underestimate |
تخمین زدن |
ای ستمت ره تخمین زد. |
The value of our house was underestimated by at least two thousand dollars. |
ارزش خانه ما حداقل دو هزار دلار کمتر از مبلغ واقعی ارزیابی شد. |
10 |
Victorious |
پیروزمند-فاتح |
|
Terry faced the challenge with the bad attitude that he couldn't be victorious. |
تری با این تلقین بد که نمی تواند پیروز شود، با آن مبارزه مواجه شد. |
11 |
numerous |
پرتعداد |
|
Dr. Fisher had resisted accepting money from the poor woman on numerous housecalls. |
دکتر فیشر از پذیرفتن پول از زن بیچاره ای که چندین بار در خانه ویزیت کرده بود خودداری کرد. |
12 |
Flexible |
قابل انعطاف |
|
A mouse's flexible body allows it to squeeze through narrow opening. |
بدن انعطاف پذیر موش به او این امکان را می دهد که از میان شکاف های باریک راه خود را به زور باز کند. |
درس یازدهم
1 |
evidence |
دلیل- مدرک- شاهد |
ای وا دنس دیدن, شاهد و مدرک جمع کردن |
Our teacher ignored the evidence that simon had cheatad on the test. |
معلم ما مدرکی را که نشان می داد Simon در امتحان تقلب کرده بود را نادیده گرفت. |
2 |
solitary |
گوشه نشین- تنها- انفرادی |
زن سلیقه تنها و گوشه گیر بود. |
The convict went into a rage when he was placed in a solitary cell. |
وقتی مجرم را در سلول انفرادی بردند به شدت عصبانی شد. |
3 |
vision |
قدرت دید- دید- بینایی- خیال |
----------- |
The glasses that Irma bought corrected her near-sighted vision. |
عینکی که Irma خرید, نزدیک بینی او را اصلاح کرد. |
4 |
frequent |
مکرر- پی در پی- فراوان |
------------ |
On frequent occasions Sam fell asleep in class. |
Sam بیشتر اوقات در کلاس خوابش می برد. |
5 |
glimpse |
دید- نگاه گذرا- نگاه آنی |
توگلیم یک نگاه اجمالی به ما بیانداز |
This morning we caught our first glimpse of the beautiful shoreline. |
امروز صبح, نگاه گذرا به ساحل زیبا کردیم. |
6 |
recent |
تازه- اخیر- نو |
---------- |
Bessie liked the old silent movies better than the more recent ones. |
Bessie فیلمهای صامت قدیمی را بیش تر از فیلمهای جدید دوست داشت. |
7 |
decade |
ده ساله- دهه |
دهکده ده ساله شد. |
Many people moved out of this city in the last decade. |
بسیاری از مردم در این دهه اخیر, این شهر را ترک کرده اند. |
8 |
hesitate |
مردد بودن- دو دل بودن |
----------- |
Nora hesitated to accept the challenge. |
Nora برای پذیرفتن دعوت مبارزه, تردید داشت. |
9 |
absurd |
نامعقول- احمقانه- بی معنی |
------------ |
It was absurd to believe the fisherman's tall tale. |
باور کردن قصه طولانی ماهیگیر, نامعقول بود. |
10 |
conflict |
درگیری- دعوا- مشاجره |
-------- |
The class mediation team was invited to settle the conflict. |
تیم میانجیگری کلاس برای حل و فصل دعوا, دعوت شد. |
11 |
minority |
تعداد کم- اقلیت- کمتر از نیم |
هم خانواده مینی موم |
Blacks are a minority group in the United states. |
سیاهپوشان در ایالات متحده گروه اقلیت هستند. |
12 |
fiction |
بی اساس- دروغ- خیال- پندار |
توفکرشم ولی داستان خیالی |
The story that the president had died was fiction. |
داستان مرگ رئیس جمهور بی اساس بود. |
درس دوازدهم
|
لغت |
معنی لغت |
اصطلاح |
جمله 504 |
معنی جمله |
1 |
Ignite |
سوزاندن |
|
One match can ignite an entire forest. |
یک کبریت می تواند تمام جنگل را به آتش بکشد. |
2 |
Abolish |
لغو کردن |
بالش مشکل داره پرواز لغو شد. |
My school has abolished final exams altogether. |
مدرسه ام مجموعه امتحانات آخر ترم را لغو کرده است. |
3 |
Urban |
شهری |
شهری ها عربن. |
I plan to exchange my urban location for a rural one |
تصمیم دارم مکان شهری خود را با یک مکان روستایی عوض کنیم. |
4 |
Population |
جمعیت،اهالی |
|
China has thee largest population of any country. |
چین بیشترین جمعیت را نسبت به هر کشوری دارد. |
5 |
frank |
روک و راست |
فرانک،رک و راست بود. |
People liked Duffy because they knew he would be frank with them |
مردم دافی را دوست داشتند زیرا می دانستند که او با آنها رک است. |
6 |
Pollute |
آلوده کردن |
پیلوت رو آلوده کردن. |
It is claimed that soap powders pollute the water we drink. |
ادعا می شود که پودر های صابون آب اشامیدنی ما را آلوده می کنند. |
7 |
Reveal |
فاش کردن |
راز رو ول کردن. |
The evidence was revealed only after hours of questioning. |
شواهد فقط بعد از ساعتها پرس و جو فاش شد. |
8 |
Prohibit |
ممنوع کردن |
برو بی بیت رو منع کن. |
Many homeowners prohibit others from walking on their property. |
بسیاری از صاحبخانه ها دیگران را از روی راه رفتن روی املاکشان منع می کنند. |
9 |
Urgent |
اضطراری |
اورژانسیه |
The principal called an urgent meeting to solve the school's numerous problems. |
مدیر، یک جلسه ضروری برای حل مشکلات متعدد مدرسه تشکیل داد. |
10 |
Adequate |
رضایت بخش |
تو کویت همه چیز رضایت بخش. |
Rover was given an adequate amount of food to last him the whole day. |
مقدار غذای کافی به روور داده شد تا تمام طول روز را با آن سپری کند. |
11 |
Decrease |
پایین آمدن |
|
In order to improve business, the store owner decreased his prices. |
صاحب فروشگاه برای بهبود کار قیمتش را کاهش داد. |
12 |
Audible |
شنیدنی،قابل شنیدن |
|
From across the room, the teacher's voice was barely audible. |
صدای معلم، از آنسوی اتاق،به سختی قابل شنیدن بود. |
درس سیزدهم
1 |
journalist |
روزنامه نگار |
یاد(ژنرال لباس=مجله لباس) |
There were four journalists covering the murder story. |
چهار روزنامه نگار از ماجرای قتل گزارش تهیه می کردند. |
2 |
famine |
قحطی- کمبود- گرسنگی |
در شهر فم و بم قحطیه |
The rumor of a famine in Europe was purely fiction. |
شایعه قحطی در اروپا, کانلا ساختگی بود. |
3 |
revive |
احیا کردن- زنده کردن |
یاد Live |
The nurses tried to revive the heart attack victim. |
پرستاران تلاش کردند تا قربانی حمله قلبی را احیا کنند. |
4 |
commence |
شروع کردن – آغاز کردن |
کامنث تو کامنت(نظر دادن) |
Graduation will commence at ten o'clock. |
جنبش فارغ التحسیلی ساعت 10 شروع می شود. |
5 |
observant |
موشکاف- دقیق- مراقب - مواظب |
مراقب آب زیر وانت باش |
We were observant of the conflict between the husband and his wife. |
ما مراقب دعوای بین شوهر و همسرش بودیم. |
6 |
identify |
شناختن- تشخیص دادن- شناسایی کردن |
آیدین را شناسایی کردن |
Numerous witnesses identify the butcher as the thief. |
شاهدان بسیاری قصاب را به عنوان دزد شناسایی کردند. |
7 |
migrate |
مهاجرت کردن- کوچ کردن- هجرت کردن |
از زبان عربی یه زبان انگلیسی رفته |
The fruit pickers migrated to wherever they could find work. |
میوه چین ها به هر خجایی که می توانستند کاری پیدا کنند , کوچ می کردند. |
8 |
vessel |
کشتی سفینه- رگ- آوند- بشقاب |
رگم را وصل کن به کشتی |
My father burst a blood vessel when he got the bill from the garage. |
پدر هنگام آوردن داس از داخل گاراژ, رگش پاره شد. |
9 |
persist |
پافشاری کردن- اصرار ورزیدن- ادامه دادن |
پرسیس که پا فشاری می کند. |
The humid weather persisted all summer. |
آب و هوای مرطوب در تمام تابستان ادامه داشت. |
10 |
hazy |
مه آلود- غبار آلود- مبهم |
خانومها که در 6 روز حیض میشن(مبهم هستن) |
The vicinity of London is Known to be hazy. |
حومه لندن به مه آلود بودن معروف است. |
11 |
gleam |
شعاع نور- پرتو نور- برق- جرقه |
گلیم نور را ضعیف می کند. |
A gleam of light shone through the prison window. |
شعاعی از نور از میان پنجره زندان تایید. |
12 |
editor |
ویراستا- مصحح- سردبیر- مسئول |
---------- |
The student was proud to be the editor of the school newspaper. |
دانش آموز از این که سردبیر روزنامه مدرسه باشد , احساس غرور کرد. |
درس چهاردهم
|
لغت |
معنی واژه |
اصطلاحات |
جمله 504 |
معنی جمله 504 |
1 |
Unruly |
غیرقانونی |
|
When he persisted in acting unruly, Ralph was fired from his job. |
وقتی رالف به سرکش عمل کردن ادامه دادن، از کارش اخراج شد. |
2 |
Rival |
حریف-رقیب |
حریف رای ول کن،رغیب را بچسب |
The boxer devised an attack that would help him to be victorious over his young rival. |
بواسیر حمله ای را طراحی کرد که به او نمیکند تا نسبت به رقیب جوانش پیروز شود. |
3 |
Violent |
خشن-بی رحم |
بی رحم و با خشم ویولونت رو می نوازی |
Vernon had a tendency to be violent when someone angered him. |
زمانی که کسی ورتون را عصبانی می کرد پرخاشگر می شد. |
4 |
Brutal |
وحشی |
به روتان خندیدم،وحشی شدین |
The brutal track coach persisted in making the team work out all morning under the hot sun. |
مربی دو میدانی بیرحم اضرار داشت تیم را مجبور کند که تمام صبح را بیرون زیر آفتاب داغ تمرین کنند. |
5 |
Opponent |
مخالف |
ویشس که وحشیس |
The Russian chess player underestimated his opponent and lost. |
بازیکن شطرنج روحیه ی حریفش را دست کم گرفت و باخت. |
6 |
Brawl |
دعوا |
|
What started out as a polite discussion soon became a violent brawl. |
طولی نکشید که آنچه به عنوان یک بحث مودبانه آغاز شد تبدیل به جار و جنجالی شدید گردید. |
7 |
Duplicate |
کپی کردن |
|
We duplicated the document so that everyone had a copy to study. |
ما از سند المثنی گرفتیم بطوریکه هر کس یک کپی برای مطالعه داشت. |
8 |
Vicious |
وحشی |
|
Mr. Voss was reluctant to talk about his vicious pit bull. |
آقای وس مایلند درباره سگ پیت بول وحشی اش صحبت کند. |
9 |
Whirling |
دور زدن-چرخیدن |
ور لنگش چرخیدن |
The space vessel was whirling around before it landed on earth. |
کشتی فضایی قبل از اینکه روی زمین فرود آید به اطراف می چرخد. |
10 |
Underdog |
زندگی بسیار فقیرانه |
زیر سگ-پست تر از سگ |
I always feel sorry for the underdog in a street fight. |
من همیشه برای آدمهای توسری خور در درگیری خیابانی تأسف می خورم. |
11 |
Thrust |
فشار دادن-هل دادن پرتاب کردن |
راه های عمودی پرتاب کردن سه راست: فشار دادن،هل دادن،پرتاب کردن |
He had adequate strength to trust himself through the locked door. |
او قدرت کافی داشت تا از در قفل شده به زور وارد اتاق شود. |
12 |
Bewildered |
گیج زدن |
بویل داره گیج میزنه |
His partner's weird actions left jack bewildered. |
اعمال غیر عادی همسر جک، وی را متحیر کرد. |
درس پانزدهم
1 |
expand |
گسترش دادن- توسعه بخشیدن- بزرگ کردن |
مثل اسپنت گسترش پیدا می کند. |
We will expand our business as soon as we locate a new building. |
همین که به ساختمان جدید برویم فعالیت مان را گسترش خواهیم داد. |
2 |
alter |
تغییر دادن- عوض کردن – اصلاح کردن |
مانند برقACمتناوب است |
I altered my typical lunch and had a steak instead. |
نهار معمول خود را تغییر دادمو در عوض یک استیک خوردم. |
3 |
mature |
بالغ – پخته-سنجیده |
حالا که بالغ شدی برای خودت می چری. |
I could tell that Mitch was mature from the way he persisted in his work. |
می توانستم بگویم Mitch به خاطر پا فشاری در روش کاری خود, آدم پخته ای شده بود. |
4 |
sacred |
محترم- مقدس- مذهبی- جدی- مهم |
سعی کنید مقدس باشید. |
Her sacred medal had to be sold because that family was in urgent need of money. |
نشان مقدس او بایستی فروخته می شد چون خانواده نیاز مبرمی به پول داشت. |
5 |
revise |
اصلاح کردن- بازبینی کردن- تجدید نظر کردن |
یاد revisit می افتیم |
My family ravised its weekend plans when the weather turned hazy. |
وقتی هوا آلوده شد, خانواده ام در برنامه تعطیلات آخر هفته تجدید نظر کردند. |
6 |
pledge |
قول- پیمان- قول دادن- متعهد شدن |
(ب)پلج تو هم که شده قول شرف دادم. |
Monte was reluctant to pledge his new girlfriend. |
Monte مایل نبود به معشوقه جدیدش پیمان وفاداری دهد. |
7 |
casual |
اتفاقی- تصادفی- سطحی- سرسری- بی توجه |
------------ |
The bartender made a casual remark about the brawl in the backroom. |
مسئول کافه با بی تفاوتی به دعوا و مرافعه اتاق پشتی نگاه انداخت. |
8 |
pursue |
دنبال کردن- تعقیب کردن- پیروی کردن |
پرسون پرسون تعقیبش کردن. |
Ernie rowed up the river, pursuing it to its source. |
Ernie با دنبال کردن رودخانه به سمت سرچشمه اش به سمت بالا رود, پارو زد. |
9 |
unanimous |
هم رای- هم صدا- یکپارچه- موافق |
یونان و مس یکپارچه شدن,متحد شدن |
The class was unanimous in wanting to eliminate study halls. |
همه کلاس همصدا باهم خواستار حذف سالن های مطالعه شدند. |
10 |
Fortunate |
خوشبخت-خوش شانس- سعادتمند |
فورم چونت خوش شانسه |
The underdog was fortunate enough to come out a winner. |
طرف ضعیفتر خیلی خوش شانس بود که برنده شد. |
11 |
pioneer |
پیشتاز- پیشقدم-پی رو- پیشگام |
---------- |
My grandfather was pioneer in selling wholesale products. |
پدر بزرگمدر عمده فروشی پیش قدم بود. |
12 |
innovative |
مبتکر- نوآور- ابتکاری- خلاقانه- خلاق |
این نوآوری دارد. |
The innovative ads for the candy won many new customers. |
آگهی های ابتکاری تبلیغاتی در مورد آبنبات, مشتری های جدید زیادی را جلب کرد. |